داستانک/ کفش های قشنگ
پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید: «خانم، تو رو خدا یه شاخه [...]
داستانک/ تاجر و باغ
مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و [...]
داستانک/ روز امتحان
چهار تا دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به پارتی و خوش گذرونی رفته بودند [...]
داستانک/ پیر زن و خدا
پیر زن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من [...]
داستانک/ پسر بچه و پیانو
می گویند روزی یک پسر کوچک که تازه به کلاس پیانو می رفت و یاد [...]
داستانک/ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺷﺮﺍﻓﯽ ﻧﯿﻤﯽ ﮔﺪﺍﯾﯽ
ﻫﻤﮑﺎﺭی ﺩﺍﺷﺘﻢ وقتی ﺳﺮ ﺑﺮﺝ ﮐﻪ ﺣﻘﻮﻕ میگرفت ﺗﺎ پانزده ﺭﻭﺯ اول ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ میکشید، [...]
داستانک/ هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند
یکی بود ، یکی نبود . دانشجویی بود که هزار جور گرفتاری داشت . درس [...]
داستانک/ ارتباط قلبی
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. میگویند خارپشت ها وخامت اوضاع را [...]
داستانک/ دلیلی برای ادامه زندگی
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را، دوستانم را، زندگی [...]
داستانک/ ارباب شما کیست؟
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و همه مردم زانوی غم به بغل گرفته [...]