متن تصنیف: ♫♫ ی مرغ بی آشیان ،
بیرون شو از بوستان ،
کز ستم باد خزان
از باغ شو به در ، چون لاله ی تر
بیدادِ این باد ببین با گل چه ها کرد ،
چهره ی گل شد ز بی مهری او زرد
باغ بدین سبزه شد جولان گه زاغ ،
بلبل بینوا ، بیرون شو از باغ
ای ساقی اندر قدح خون رخ به لب ریز ،
وی مطرب از دل برار نغمه ی دلاویز
تا برارم از سینه ی نفس ،
این جهان نکردست به کس ، پایداری
ای بسا که بعد از من و تو ،
گل کند به مرغان قفس ، غمگساری
مطرب برون از پرده کش آهنگ افشار ،
ساقی بده جامی به یاد روی دلدار
ای نسیم صبا رو سوی یارِ من ،
کن بیان شرحی ازحالت زارِ من
کز جور تو این عاشق زار ،
چونان بلبل روزش شده تار
یا مرحمتی بر حالت وی ،
یا از سر وی تو دست بردار