یکی از وسایل ضروری در هر ساختمونی چیزی است به‌‌نام آسانسور که قراره انسان‌‌ها رو بالا و پایین ببره تا توی راه‌‌پله پاهاشون نترکه، اما مورد داشتیم طرف حوصله بچه‌‌اش سر رفته، گفته: «برو تو آسانسور. همه طبقات رو هم بزن و چند بار بالا و پایین برو تا برات تنوع بشه. تازه اون‌‌جا فن هم داره خنک‌‌تره». تازه با عجایب دیگه‌‌ای هم سروکار داشتیم.

به‌‌طور مثال همسایه داریم که حاضر نیست موقعی که نیازی به آسانسور داره بقیه ازش استفاده کنن. اولین پلاستیک خریدش رو می‌ذاره جلوی در تا باز بمونه و جایی نره. بعد با حوصله یکی یکی خریدها رو خالی می‌‌کنه و می‌ذاره داخل آسانسور. بعد هم که بقیه رو می‌‌بینه می‌گه: «عه شما منتظر آسانسور بودین»؟ و با یه لحنی این حرف رو می‌‌زنه که یعنی چرا وقتی دبه خیارشوری که من خریدم این جاست شما انتظار دارین از آسانسور استفاده کنین؟

از این شگفت‌‌انگیزتر هم داریم. کلی صبر کردیم آسانسور بالاخره برسه، ۴ نفر رفتیم داخلش و اکسیژن هر لحظه ممکنه تموم بشه و خفه بشیم. یکی داد می‌‌زنه صبر کنین منم بیام. هرچی به‌‌شوخی و جدی می‌گیم آسانسور ۴ نفره یعنی برای ۴ نفر! با خنده و درحالی که وزنش ۱۲۰ کیلو هست، می‌‌گه: «۴ نفر معمولی. ما که همه قلمی هستیم»! بعد خدا نکنه آسانسور خراب بشه. همه می‌گن ما که از پله می‌‌ریم و میایم. همون‌‌هایی که برای اثاثیه استفاده کردن باید پولش رو بدن و منظورشون به منه که ۴ سال قبل با آب‌میوه‌‌گیری سوار آسانسور شدم!

 
دانیال دایی داووداینا
 طنزپرداز