کارآگاهان «معمای قتل ۲» برای حل معمای دزدیدن «مهاراجه» به پاریس می‌روند و در دام ناشی‌گری خودشانی می‌افتند.
«معمای قتل ۲» فیلمی در ژانر اکشن کمدی معمایی به کارگردانی جِرِمی گرلیک است و در آن آدام سندلر، جنیفر آنیستون، مارک استرانگ و جودی ترنر اسمیت بازی می‌کنند.
داستان از این قرار است: چهار سال بعد از ماجراهای قسمت اول، نیک و آدری که به عنوان کارآگاه‌هان خصوصی تمام‌وقت کار می‌کنند و آژانس کارآگاهی خودشان را راه انداخته‌اند، از دوست هندی‌ ثروتمندشان، مهاراجه، دعوت‌نامه‌ای دریافت می‌کنند که آنها را به جشن عروسی‌اش در جزیره‌ای اختصاصی دعوت کرده است. نیک و آدری که کسب و کارشان حسابی کساد است، این دعوت را به چشم فرصتی برای بهبود وضع کارشان می‌بینند. در جزیره، آنها با خواهر مهاراجه و چند تن از همکاران و دوستان نزدیکش آشنا می‌شوند. مهاراجه در جشن عروسی دزدیده می‌شود و نیک و آدری اطرافیان مهاراجه را بررسی می‌کنند تا ببینند کدام‌یک می‌تواند در این کار دست داشته باشد. صبح روز بعد، یک گروه کارآگاهی حرفه‌ای به رهبری میلر وارد جزیر می‌شود، ولی آدم‌ربا فقط حاضر به معامله با نیک و آدری است. نیک و آدری برای تحویل پول درخواستی آدم‌ربا به پاریس می‌روند و در آنجا بعد از اینکه چندبار خطر از بیخ گوش‌شان می‌گذرد، در فصل نهایی متوجه می‌شوند که خود میلر نقشه این آدم‌ربایی را کشیده است.
اگر ذوق‌زدگی زیاده از حد تماشاگران از قسمت اول نبود، قطعا لازم نبود قسمت دوم این فیلم ساخته شود. قسمت اول لحظاتی داشت که شیمی رابطه (Relationship Chemistry) سندلر و انیستون که در واقعیت از دوستان خانوادگی هم هستند، باعث موفقیت فیلم شد، اما در قسمت دوم این شیمی کلا ازدست‌رفته و به موقیعت‌های لوس و بی‌مزه تنزل یافته که انفجارهای عظیم و صحنه‌های بدلکاری جای آن را گرفته است.
معمای فیلم هم از کمدی‌اش و هم از اکشن‌اش نازل‌تر و قابل پیش‌بینی‌تر است. سندلر و انیستون انگار بهتر از همه می‌دانند که این فیلم چیزی در چنته ندارد و برای قابل تماشاتر شدنش خودشان را به هر دری می‌زنند، اما سرآخر هم نمی‌توانند کاری کنند و مثل خود فیلم شکست می‌خورند. فیلم برای بامزه شدن سندلر و انیستون را تا جایی که ممکن است احمق و دست‌وپاچلفتی تصویر می‌کند تا خنده بیشتری از مخاطب بگیرد، اما همین زیاده‌روی در خنگ نشان دادن دو شخصت اصلی فیلم باعث می‌شود که مخاطب نتواند با آنها همذات‌پنداری کند و دوست‌شان داشته باشد. تقریبا از همان اول فیلم مخاطب خود را از نیک و آدری سرتر و باهوش‌تر می‌بیند و حوصله‌اش از این همه ناشی‌گری و حماقت آنها سر می‌رود.