داستانک/ “ای کاش” از سروش صحت
جلوی تاکسی نشسته بودم و چرت می زدم. صدای راننده تاکسی را که با تلفن [...]
داستانک/ “راه دور” از سروش صحت
مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت: «هر چی می دویم، نمی رسیم…» بعد گفت: «هر [...]
داستانک/ “تغییر” از سروش صحت
تاکسی وارد محله قدیمی مان شد. به کوچهها و خانهها و مغازهها نگاه میکردم. با [...]
داستانک/ “آدم ها” از سروش صحت
نوزاد توی بغل زنی که عقب تاکسی نشسته بود، گریه میکرد. زن گفت: «الهی قربونت [...]