داستانک/ از حرف تا عمل
روزی مردی ، بایزید بسطامی را در کوچهای دید .پس از احوالپرسی از بایزید پرسید [...]
داستانک/ از روی بدشانسی یا خوش شانسی؟
در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. [...]
داستانک/ صندلی در کلاس فلسفه
یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه: «امروز میخوام ازتون [...]
داستانک/ مردی داخل چاله
روزی مردی داخل چالهای افتاد و بسیار دردش آمد. شیخی او را دید و گفت: [...]
داستانک/ چانه زنی برای یک عمر!
از بزرگی روایت کنند که در معامله ای که با دیگری داشت، برای مبلغی کم، [...]
داستانک/ کیسه خود را با چه پر میکنید؟
روزی از روزها پادشاهی سه وزیرش را فرا خواند و به آنان دستور داد کاری [...]
داستانک/ کفش های قشنگ
پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید: «خانم، تو رو خدا یه شاخه [...]
داستانک/ تاجر و باغ
مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و [...]
داستانک/ روز امتحان
چهار تا دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به پارتی و خوش گذرونی رفته بودند [...]
داستانک/ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺷﺮﺍﻓﯽ ﻧﯿﻤﯽ ﮔﺪﺍﯾﯽ
ﻫﻤﮑﺎﺭی ﺩﺍﺷﺘﻢ وقتی ﺳﺮ ﺑﺮﺝ ﮐﻪ ﺣﻘﻮﻕ میگرفت ﺗﺎ پانزده ﺭﻭﺯ اول ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ میکشید، [...]