داستانک/ دو ریالی صلواتی
من دکتر متخصص اطفال هستم. سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم. [...]
داستانک/ پیپ استالین
در روزگاری نه چندان دور یک هیات از گرجستان برای ملاقات با استالین به مسکو [...]
داستانک/ ماجرای باقالی پلو با ماهیچه
چند وقت پیش با همسر و فرزندم رفته بودیم رستوران. افراد زیادی اونجا نبودن، سه [...]
داستانک/ بهترین شمشیر زن
جنگجویی از استادش پرسید: بهترین شمشیرزن کیست؟ استادش پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو. سنگی [...]
داستانک/ صف خرید بلیط سیرک
وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. [...]
دستانک/ مرد دست و دل باز
تعدادی مرد در رختکن یک باشگاه گلف بودند که موبایل یکی از آنها زنگ زد. [...]
داستانک/ دعواهای زن و شوهر مسن
آلابست/تمام مردم ده کوچک ما خانم و آقای لطفی را می شناختند، آن هم به [...]
داستانک/ بره و انگشت نیاز
یکی بود/ مردی سعی داشت تا بره مورد علاقهاش را داخل خانه ببرد. مرد بره [...]
داستانک/ پادشاه و پیشگو
آلابست/روزی پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظیمی [...]