داستانک/ شکار مراد
مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد [...]
داستانک/ آیا ما هم معتاد هستیم؟
روزی از یک دکتر دعوت کردند تا در جمع معتادان به الکل سخنرانی کند. دکتر [...]
داستانک/ آدم به آدم می رسد
در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری «پایین کوه» [...]
داستانک/ بستنی شکلاتی؛ پسر بچه ای که با رفتارش فروشنده را شرمنده کرد!
روزگاری که بستنی با شکلات به گرانی امروز نبود، پسر ۱۰ سالهای وارد قهوه فروشی [...]
داستانک/ رعایت کردن قانون بیمارستان!
پیرمردی در حالی که کودکی زخمی و خونآلود را در آغوش داشت با سرعت وارد [...]
داستانک/ تنها غازها نیستند
دهقانی یک غاز پیدا میکند و به خانه میبرد. دهقان به غاز غذا میدهد و [...]
داستانک/ سرعت روی دور تند!
وقتی می خواستیم راه بیفتیم عمو به بابا گفت: “من می شینم پشت فرمون”. می [...]
داستانک/ قورباغه حرف نشنو
چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال [...]
داستانک/ پیر زن و خدا
پیر زن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من [...]
داستانک/ جایگاه رفیع و ملانصرالدین
یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختمانی را [...]