قطعه “وداع” با خوانندگی حسام الدین سراج

کیست این پنهان مرادر جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن؟
.
این که گوید از لب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
.
در من اینسان خود نمایی می‌کند
ادعای آشنایی می‌کند
.
کیست این گویا و شنوا در تنم؟
باورم یارب نیاید کاین منم!
.
متصلتر با همه دوری به من
ازنگه با چشم و از لب با سخن!
.
خوش پریشان با منش گفتارهاست
در پریشان گوئیش اسرارهاست
.
گوید او چون شاهدی صاحب جمال
حسن خود بیند بسرحد کمال
.
از برای خودنمایی صبح و شام
سر برآرد گه ز روزن گه ز بام
.
با خدنگ غمزه صیددل کند
دید هرجا طایری بسمل کند
.
گردنی هر جا درآرد در کمند
تا نگوید کس اسیرانش کمند
.
لاجرم آن شاهد بالا و پست
با کمال دلربایی در الست
.
جلوه‌اش گرمی بازاری نداشت
یوسف حسنش خریداری نداشت
.
غمزه‌اش را قابل تیری نبود
لایق پیکانش نخجیری نبود
.
عشوه‌اش هرجا کمند انداز گشت
گردنی لایق نیامد، بازگشت
.
ما سوی آیینۀ آن رو شدند
مظهر آن طلعت دلجو شدند
.
پس جمال خویش در آیینه دید
روی زیبا دید و عشق آمد پدید
.
عمان سلمانى