برای تولد آقای خاص موسیقی ایران
محسن چاوشی «چریک» است…
✍️یادداشتی از بهمن بابازاده
بیائید درباره مفهوم انتزاعی چریک گپ بزنیم؛ چریکها عادت دارند یک تنه به قلب خطر بروند و با به خاک و خون کشیدن همه موقعیت ها، سکانس آخر راجوری بازی می کنند که آن تعلیقها و ابهامهات دیگر در یک قطعیت محض به انتها برسند و یک پایان باشکوه را رقم بزنند.
برای تفسیر بهتر مفهوم «چریک» شما را ارجاع میدهم به «هفت» فیلم ویژه دیوید فینچر که یکی از شوک آور ترین، برهم زننده ترین و شاخص ترین پیچیدگی های داستانی را در سینمای مدرن رقم زد و کاراگاه «میلز» (با بازی برد پیت) با آن سکانس پایانی شاهکار، چریک و قهرمان افسانه ای دیوید فینچر شد.
حالا قصه، قصه ی همه این سالهای ما و محسن چاوشی است.
این شانس را داشته ام که چندباری بامحسن چاوشی بنشینم و آثارش را قبل از انتشار بشنوم و درباره آنها حرف بزنیم. دقایق طولانی گپ زده ایم و من عمدتا گوش می کنم و سعی در کشف کاراکتر درونی چاوشی دارم. یک تلاش واضح در «بهترین بودن مطلق» در ذات چاوشی هست و همین باعث میشود در انتخاب ها و آثارش بیشتر از مرحله تولید، پروسه تفکر درباره آن اثر جریان داشته باشد.
«شهرزاد» دین بزرگی بر گردن چاوشی داشت و این چریک کاربلد، پس از آن سریال تاریخی، با سطع توقعات بالاتری از سوی جامعه عمومی رو به رو شد؛ سطح توقعاتی که کار چاوشی را برای ادامه فعالیت هایش سخت تر کرد. ولی او ماند و ایستاد و جنگید. در دوره ای که اعتمادِ همگانی از سوی مخاطب موسیقی به فنا رفته بود، باعث و بانی بازگشت این اعتماد از دست رفته شد تا فصل جدیدی از فعالیت هایش را با یک چَک بزرگ آغاز کند.
«شهرزاد»ی که تقابل عشق و استبداد بود و دریچه ای جدید به سوی تاریخ معاصر، شعر، اندیشه و عشق.
سالها از آن روزها گذشته و چاوشی دوره های بزرگ تری از زندگی کاری خود را تجربه کرده. برای خوزستان جنگیده، برای وطن اش یک جور دیگر خوانده و در خلیج فارس غرق شده.
او یک چریک است…
رفتارهایش پخته تر شده و حالا دیگر دست نیافتنی ست.
حتی اگر وجه شاعرانگی اش قابل مقایسه با صدا و آثارش نباشد. حتی اگر سریال های آبکی هم با خواندن تیتراژهایش از سوی او دیده شوند و حتی اگر همکاری اش با ارجینی و صفا، به یک رویای بی بازگشت تبدیل شده باشد…