ساز و آواز «عتاب یار» از علیرضا قربانی

بی‌رخت جانا، دلم غمگین مکن
رخ مگردان از منِ مسکین، مکن

خود ز عشقت سینه‌ام خون کرده‌ای

از فراقت دیده‌ام خونین مکن

بر منِ مسکین ستم تا کی کنی؟
خستگی و عجزِ من می‌بین، مکن

چند نالم از جفا و جور تو؟!
بس کن و بر من جفا چندین مکن

هرچه می‌خواهی بکن، بر من رواست
بی‌نصیبم زان لبِ شـیرین مکن

بر منِ خســته، که رنجور توام

گر نمی‌گویی دعا، نفرین مکن!

در همه عالم مرا دین و دلی‌ست
دل فدای توست، قصدِ دین مکن

خواه با من لطف کن، خواهی جفا
من نیارم گفت: کان کن، این مکن

با عراقی گر عتابی می‌کنی،

از طریقِ مِهر کن، وز کین مکن