رنسانس در موسیقی سنتی ایران

موسیقی ما/ «داریوش صفوت» را می‌توان یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های موسیقی معاصرِ ایران دانست. او از خانواده‌ای شناخته شده بود و به سنتِ اشرافِ آن دوران، هم‌زمان با طی مدارج تحصیلی، از محضر استادان بزرگِ موسیقی ایران چون «ابوالحسن صبا»‌ بهره برده بود. در آن زمان «سوربن» بخشی به نام مطالعات شرق‌شناسی داشت و یک محقق ویتنامی با نام «تران وانکه» اداره‌اش می‌‌کرد. در بخشی از آن واحدی با نام «بخش موسیقی ایرانی در فرهنگ شرق» تشکیل شد و به کسی نیاز داشت تا بتواند آنان را با موسیقی ایران آشنا کند.  این قرعه به نام دکتر صفوت افتاد.

 این موسیقی‌دان طی یک دوره‌ی شش ماهه، موسیقی ایرانی را به فرانسوی‌ها معرفی کرد.  او پس ازچند سال اقامت در پاریس و نوشتن کتاب «موسیقی ملی ایران» با همراهی  نلی کارن، به ایران بازگشت و مشغول تدریس در دانشکده هنرهای زیبا شد و پس از به عنوان نماینده دانشگاه سوربن جهت بررسی و شناخت بیش‌تر موسیقی ایرانی اقدام به تاسیس «مرکز حفظ و اشاعه‌ی موسیقی» در سالِ ۱۳۴۸ کرد؛ مرکزی که هدفِ آن بازگشت به گذشته‌ی موسیقایی بود و آثار بازمانده از دوره‌ی قاجار را بازسازی کرد. به طور مختصر می‌توان گفت این مرکز وظیفه‌ی بازشناسی، بازتعریف و بازسازی یک موسیقی منزوی و درحال انقراض را برعهده گرفت و  هم‌زمان، تمامی آرشیوهای مهم این موسیقی را جمع آوری و  با بودجه‌ی قابل توجهی ضبط کرد.

 ضبط‌ها عموما در همین مرکز و مقداری از آن نیز در خانه‌ی «مهدی کمالیان» (نوازنده‌ی برجسته‌ی سه‌تار) انجام شد و در مدت کوتاهی، آرشیو جامعی از رپرتوار موسیقی دستگاهی به دست آمد.

به قولِ «حسین علیزاده» (آهنگ‌ساز و نوازنده‌ی برجسته‌ی موسیقی ایران) فلسفه تشکیل مرکز حفظ و اشاعه سبب شد در واقع رنسانسی درموسیقی سنتی ایجاد شود. وجود این مرکز در آن زمان بسیار ضروری بود؛ چرا که موسیقی ردیف دستگاهی به شکل کلاسیک فقط در کلاس‌ها جریان داشت و در جامعه هیچ حضوری نداشت.

«صفوت» در این مرکز از هنرمندانی برای تدریس استفاده کرد که موسیقی ایرانی را سینه به سینه فراگرفته بودند و بیشتر دوران کهولت را می گذراندند و در آن سال‌ها به حاشیه رانده شده بودند، کسانی چون نورعلی برومند، سعید هرمزی، عبداﷲ خان دوامی، محمود کریمی، یوسف فروتن و… علاوه بر آن پانزده نفر از دانشجویان مستعد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه (داود گنجه‌ای، جلال ذوالفنون، محمد رضا لطفی، پرویز مشکاتیان، مجید کیانی، محمدرضا شجریان، علی اکبر شکارچی، حسین علیزاده، داریوش طلایی، محمدعلی کیانی‌نژاد، داریوش پیرنیاکان، نورالدین رضوی سروستانی، محمدعلی حدادیان، مرتضی اعیان و ناصر فرهنگفر ) را دعوت کرد تا دوره های آموزشی و پژوهشی خود را در این نهاد ادامه دهند. به این هنرمندانِ آن زمان جوان،  ماهیانه مبلغی قابل توجه پرداخت می‌شد تا بدون داشتن شغلی دیگر تمام اوقات خود را به فراگیری موسیقی و تکمیل دانش علمی و عملی خود صرف کنند.

«داریوش طلایی» درباره‌ی نحوه‌ی انتخاب هنرجویان در این مرکز گفته است: «من و بعضی از دوستان که از هنرستان آمدیم، شرایط متفاوتی با دیگر دانشجویان داشتیم. ما سال‌های سال موسیقی تحصیل کرده بودیم و از بچگی به‌صورت آکادمیک و جدی ساز می‌زدیم. در هنرستان، استاد بزرگ، اصلی و سنتی ما، استاد شهنازی بود، ولی با مرحوم هوشنگ ظریف نیز تمام قطعات مختلف ساز را کار کردم.»
این مرکز روی تکنیک‌های نوازندگی هنرمندانی که قرار بود هنرجویان کارشان را دنبال کنند، کار می‌کرد؛ برای مثال  زمانی که نوازندگانِ تار می‌خواستند قطعه‌ای از میرزا حسینقلی را فراگیرند، باید شیوه مضراب زدن او را نیز دنبال می‌کردند و از همین روی عکس‌های قدیمی این هنرمندان را دنبال می‌کردند تا ببینند کسی چون او یا «میرزا عبدالله» مضراب را چطور به دست می‌گرفته است. علاوه بر آن، هنرجویان سالی یک‌بار در جشن هنر  نیز به اجرای برنامه می‌پرداختند. (جشن هنر در شهریور ماه برگزار می‌شد)

«حسین علیزاده» درباره‌ی آن دوران می‌گوید: «نخستین اجرایم در جشن هنر زمانی بود که ۲۱ سالم بود. اجرای آثار توسط گروه‌های تربیت شده مرکزحفظ واشاعه در جشن هنر بسیار جلوه کرد. خواننده ما آقای شجریان بود و نوازندگان تارِ گروه، آقای لطفی و من بودیم. ما مثل بچه مدرسه‌‌ای‌هایی بودیم که صبح تا شب با هم بودیم.»

در سال‌های نخست، هنرجویانِ این مرکز تنها اجازه داشتند تا قطعاتی را زیرنظرِ برومند به صورت بازسازی شده اجرا کنند؛ اما در دوره‌های بعدتر لطفی و علیزاده قطعاتی از خود را نواختند.  هنرجویانِ مرکز آن سال‌ها در قالبِ دو گروه به اجرای برنامه می‌پرداختند. سرپرستی یک گروه را «محمدرضا لطفی» برعهده داشت و نوازندگانی چون خانم مانی‌زاده، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، محمد مقدسی و حسن سامع در آن می‌نواختند و «محمدرضا شجریان» نیز خواندنِ قطعات را برعهده داشت. گروه دیگر با خوانندگی «رضوی سروستانی» را «جلال ذوالفنون» سرپرستی می‌کرد و نوازندگانی چون مجید کیانی، داریوش طلایی، ناصرفرهنگ‌فر و… در آن می‌نواختند.

آخرین باری که جوانانِ این مرکز در جشن هنر فعالیت کردند، به سالِ ۵۶ بازمی‌گردد؛ همان سالی که استاد برومند به جهانِ دیگر شد. «محمدرضا لطفی» در خاطره‌ای از آن سال‌ها گفته است: «ما مدت زیادی روی این اجراها کار کردیم و با وسواسی که برومند داشت حتی جواب‌های آواز خواننده‌ها هم از پیش کار شده بود. ما مضراب به مضراب را عین برومند کار کردیم. خواننده هم چیزی را خواند که استاد برومند به او آموزش داده بود. اهمیت اصلی در بازسازی آثار قدما توسط ایشان بود و ما اساسا آنجا آموختیم که اصول بازسازی چیست و چطور باید کار کرد.»

اما اندک‌اندک اختلافاتی در این مرکز میانِ «نورعلی برومند» و «داریوش صفوت» به وجود آمد که سببِ افولِ آن شد. برومند اصرار به کوتاه شدن دست دکتر صفوت از شیوه آموزش موسیقی و پرداختن به کارهای اداری داشت و اختلاف میان این دو استاد سرانجام به ترک مرکز از سوی استاد برومند انجامید. «حسین علیزاده» در جایی گفته است: «استاد برومند می‌خواستند سیاست‌گذاری مرکز را خودشان انجام دهند. ایشان زیربار حرف هیچ کسی نمی‌رفت. از طبقه مرفهی بود و کلا حالت اشراف‌زاده‌ها را داشت این است که قبول نمی‌کرد بیاید تحت ریاست کسی فعالیت کند. در ادامه همین روال مسائل شخصی وارد مساله شد و کار به جبهه‌بندی کشید. در اثر این گفت و شنود‌ها یک عده‌یی همراه با آقای دکتر برومند از مرکز رفتند و گروهی دیگر ماندند. من جزو کسانی بودم که در مرکز ماندم. منتها از آن نوبت به بعد کارهایی را ارائه ‌کردم که خودم در آن مرکز ساختم.»

«داریوش طلایی» نیز درباره‌ی این استاد موسیقی ایران می‌گوید: «آقای برومند پیش از هر چیز، حکیم و دانشمند بود. بر ادبیات، علم و چندین زبان خارجی تسلط و نگرشی حکیمانه به موسیقی داشت. البته صاحب دیدگاه‌هایی رادیکال نیز بود. به‌طور مثال می‌گفت: «موسیقی ایرانی و موسیقی فرنگی مثل آب و روغن هستند و هیچ‌گاه با همدیگر مخلوط نمی‌شوند.» استاد برومند، آدمی جدی بود.»

تعدادی از اعضای قدیمی این مرکز نیز از حضور در آن استعفا داده بودند که از جمله‌ی آن می‌توان به «محمدرضا لطفی» اشاره کرد که در خاطره‌ای از آن دوران گفته است: «اگر اشتباه نکنم از سال ۵۰،۵۱ (همان وقتی که من استعفا دادم) جو مرکز تغییر کرد و اولین تضاد و درگیری روحی و فکری بین اعضا و مدیریت به وجود آمد. در ادامه این قضیه درگیری‌هایی بین ناصر فرهنگفر و صفوت بر سر بیرون آمدن من به وجود آمد. من این دوره را «شروع افول» مرکز نام‌گذاری کرده‌ام. بعد از رفتن من، آقای کمالیان، خانم فوزیه مجد و بعد هم برومند از مرکز استعفا دادند.»

با رفتنِ اعضای قدیمی، هنرمندان جدیدی به این مرکز آمدند. گروه درویش یکی از گروه‌هایی است که در ادامه‌ی کار مرکز تشکیل شد و حتی در تلویزیون ملی به اجرای برنامه پرداخت. اعضای این گروه عبارت بودند از جلال ذوالفنون، پرویز مشکاتیان (بعدها رضا شفیعیان)، داریوش طلایی (بعدها عطا جنگوک)، داوود گنجه‌ای (بعدها محمد مقدسی) و محمد موسوی و بهمن رجبی (بعدها مرتضی اعیان).

بعد از انقلاب اسلامی، صفوت از سمت مدیریت مرکز استعفا داد و «محمدرضا لطفی» در سال ۵۸ به عنوانِ رییس مرکز حفظ و اشاعه انتخاب شد؛ او تنها سه ماه در این مرکز باقی ماند و قرار شد مدیریت هم توسط شورای مدیریت باشد که کارگزینی نپذیرفت و نهایتا حکمی انتصابی به کسی که اصلا موزیسین نبود، داده شد بعد از او نیز افرادی چون بیگلری، مهدی کلهر و استاد مجید کیانی ریاستِ آن را به عهده گرفتند.

حالا تنها نامی از این مرکز مانده است؛ اما یادمان می‌ماند که فاطمه واعظی که مدت زیادی نزد صفوت شاگردی کرده است، پس از درگذشت استادش در سخنانی گفت:‌ «ارسطوی موسیقی اصیل ایران را از دست دادیم. موسیقی از دیدگاه او تنها صوت‌، ملودی‌ و ردیف نبود. موسیقی برای او ابزاری برای توجه به عالمی دیگر بود؛ ابزاری برای درخود فرو رفتن و تزکیه‌ی نفس …»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *