متن تصنیف:
چون است حال بستان ، ای باد نو بهاری
کز بلبلان بر آمد ، فریاد بی قراری
چون است حال بستان ، ای باد نو بهاری
کز بلبلان بر آمد ، فریاد بی قراری
گل نسبتی ندارد با روی دل فریبت
تو در میان گل ها ، چون گل میان خاری
ای گنج نوش دارو ، بر فصل ما گذر کن
مرحم به دست و ما را مجروح می گذاری
مرحم به دست و ما را مجروح می گذاری
ای زلف تو کمندی ، ابروی تو کمانی
ای قامت تو سروی ، ای روی تو بهاری
دریاب عاشقان را ، که افزون کند صفا را
بشنو تو این سخن را ، که این یادگار داری
دریاب عاشقان را ، که افزون کند صفا را
بشنو تو این سخن را ، که این یادگار داری
چون است حال بستان ، ای باد نو بهاری
کز بلبلان بر آمد ، فریاد بی قراری
محصولات بخش فروشگاه