متن آهنگ علی زند وکیلی روز واقعه:
چگونه با تو باشم که در تو فنا شم
تو رفته ای و بهتر که من هم نباشم

چگونه جان خود را به دستم بگیرم
بگو چگونه باید برایت بمیرم
به عمره با تو بودن به خود برنگشتم

هرآنچه که تو از آن گذشتی گذشتم
تو با دلم چه کردی که در زمان ندیدم
من آن نشانه ها را به این نشان ندیدم
به جز هوای عشقت هوایی در سرم نیست

هرآنچه که تو هستی در این و ان دیدم
شکسته بودی و من به یک ان شکستم
چنانکه با دو چشمم به باران نشستم
به بال و پر ساندی خودت پر نداری
رسانده ای به سامان مرا سر نداری