کتابدونی/ زشترروئی در آئینه به چهره خود می‌نگریست و می‌گفت سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بداد، غلامش ایستاده بود و این سخن می‌شنید و چون از نزد او بدر آمد، کسی بر در خانه او را از حال صاحبش پرسید گفت:” در خانه نشسته و بر خدا دروغ می‌بندد”.

منبع: عبید_زاکانی