شاید شبی که میهراسد دشت از طوفان
شاید پس از سِیلی که شهرم را کند ویران
شاید یکی از روزهای زرد پاییز است
شاید زمستان میرسد یا ظهر تابستان
شاید همین فردا، دو روز بعد، سال بعد
بعد از نماز صبح یا قبل از سحرگاهان
از کوفه می آید؟! نمیدانم ولی جاییست
شاید خیابان ولیعصر همین تهران
شاید یمن این روزها دارد اشاراتی
مثل خراسانی که برمیخیزد از ایران
من که نمیدانم کجای صفحهی تاریخ
فریاد مردی گم شده در چاه نخلستان
اما همین اندازه میدانم که فرزندش
از یوسفستان، رخت بر بستهست تا کنعان
اما همین اندازه میدانم مسیحایی
میآید و عیساست همراهش علی گویان
میآید و آنطور که موسی به دریا زد
پیش عصای او فروکش میکند طغیان
میآید و میدانم این دنیا نمیداند
میآید از سلّولهایش بوی الرّحمان
دنیا به کوری میزند خود را، نمیبیند
اشک فلسطین میچکد از دیدهی لبنان
دنیا نمیخواهد ببیند مکه وا کردهست
آغوش خود را روی حوثیهای با ایمان
دنیا نمیخواهد بفهمد راهی گور است
آل سعود خفته در آغوش بوسفیان
چشم انتظاریهای زهرا رو به پایان است
فردا به نخلی بسته خواهد شد تن شیطان
فردا مؤذن میشود کعبه؛ ولی اینبار
نام علی را میبَرَد بر بام و بر ایوان
ما با اذان کعبه فردا صبح میخوانیم
پشت سر مهدی نمازی تشنهی باران
محسن ناصحی