نوسروده محمود تاری: تیغ انتقام
تا غزّه بخون غلتید آتش به فَلک افتاد
آتش ز غم هستی بر بال مَلک افتاد
ابلیسترین دشمن آتش به دل اندازد
با شعله شیطانی بر آینه میتازد
مظلومترین مردم غلتیده بخون باشند
قربانی این میدان با تیغِ جنون باشند
اطفال بخون غلتان در دامن مادرها
خاموش چو خواهرها دلخون چو برادرها
عالَم شده آشفته از طایفه صهیون
هم غزّه بخون غلتان هم خسته جگر گردون
تاریخ کجا دیده این ظلم فراوان را
این موج پریشانی این آتش بُحران را
بر جامعه ی امروز اندوهِ روایتهاست
این فاجعه تصویری از اوج جنایتهاست
هر فتنه که میبینم از آل یهود است این
از طایفه شیطان یا قوم ثَمود است این
کشتار مسلمانان خون در جگر آورده
یک بار دگر قاتل بر نیزه سر آورده
شمر و شَبَث و اَشْعَث با حرمله هم دستند
از خون مسلمانان نوشیده و سر مستند
مَستند و جنون دارند این طایفه قاتل
برخیز و بیا ای حق، تا آن که رَوَد باطل
منفورترین جانی از کاخِ سفید آید
با رویِ کَریِهِ خود چون شمر و یزید آید
خون شهدا یاران آئینه عاشوراست
یعنی همه ی دنیا از آنِ حسینیهاست
پیروزی اهل دین عهدیست که میآید
چون منتقم عالَم مهدی ست که میآید