انگیزه، نیروی محرکه‌ای است که برای رسیدن به هدف به آن نیاز داریم. گاهی حتی تحت بهترین شرایط هم حفظ انگیزه دشوار به نظر می‌رسد. حال در نظر بگیرید لیست کارهایی که باید انجام دهید، سر به فلک ‌بگذارد، رزومه‌ی شما تایید نشود. اتومبیل و ماشین لباسشویی همزمان از کار بیفتند و تمام روز برای انجام پروژه‌هایتان فرصتی نداشته باشید. در چنین شرایطی چطور می‌توان با‌انگیزه ماند؟

ممکن است با یک سری از روش‌های ساده‌ی روانشناسی که همه‌ با آن آشنا هستیم، برای حفظ انگیزه تلاش کنیم مثلا «تصویری از خود ایده‌آل‌مان را به در یخچال بزنیم. چک یک‌ میلیون تومانی در وجه خودمان بنویسیم و آن را به مانیتور کامپیوتر بچسبانیم و یا عبارت تاکیدی (من نیمه‌ گمشده‌ام را جذب خواهم کرد) را روی آینه بنویسیم.»

برای ایجاد انگیزه لازم نیست از ترفندهای شعبده‌بازی چیزی بدانیم. هیچ اقیانوسی بطری حاوی انگیزه به ساحل نمی‌آورد و هیچ دارویی در ما تولید انگیزه نخواهد کرد. نویسندگان، سخنوران و کسانی که راه‌حل‌های انگیزشی خودشان را برای زندگی ارائه می‌دهند و آنها را به صورت DVD و سمینار، در اختیار شما می‌گذارند. اما من با چند دهه تجربه‌ی مطالعاتی درباره‌ی افراد موفق، به هفت نکته‌ی اساسی در حفظ انگیزه دست یافته‌ام که در این راه به شما کمک خواهد کرد، چه بخواهید یک پازل ده هزار تکه‌ای را کامل کنید، چه بخواهید قله کلیمانجارو را فتح کنید. مقاله زیر را بخوانید تا ببینید چطور می‌توانیم برای رسیدن به هدف با انگیزه بمانیم.

۱. هدفی تعیین کنید و با تمام جزئیات آن را در ذهن خود تجسم کنید
هدف خود را ببینید و حسش کنید. انتظار دارید وقتی که به هدف خود می‌رسید چه صداهایی را بشنوید؟ وزش باد میان موهایتان؟ تشویق حضار؟ به تمام این صداها در ذهن خود گوش کنید. وزرشکاران موفق تمام عملکرد خود را از ابتدا تا لحظه‌ی آخر- حتی آن قطره‌ی عرقی که پس از رسیدن به خط پایان بر صورت‌شان می‌نشیند- در ذهن تجسم می‌کنند.

۲. دلایل خود را برای رسیدن به هدف بنویسید
سررشته‌ی امور در این جهان پرهیاهو به راحتی از دست می‌رود و اگر حواس‌تان نباشد از جاده‌ی اصلیِ رسیدن به هدف خارج می‌شوید. به همین دلیل باید سفت و سخت به هدف خود بچسبید و لیستی از دلایل خود برای رسیدن به هدف تهیه کنید. محض اطمینان این لیست را با خودکار بنویسید. مطالعات نشان می‌دهد که وقتی برای نوشتن از دست استفاده می‌کنیم به صورت دستی بین کلمات ارتباط برقرار می‌کنیم و با این کار مغز را به صورت فعال در این فرآیند شرکت می‌دهیم. تایپ کردن یک عمل ماشینی است که کار آن صرفا انتخاب حروف است و در آن ارتباط مغزیِ کمتری صورت می‌گیرد.

۳. هدف خود را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید و اهداف جزئی و پاداش‌هایی را برای خود در نظر بگیرید
من نام «قطعه‌بندی» را برای این روش در نظر گرفته‌م. در اینجا قطعه‌بندی به معنای تقسیم هدف به اجزای کوچک‌تر است. به نظر من این روش بهترین درمان غیردارویی برای اختلال کم‌توجهی-بیش‌فعالی است. تونی رابینز، که مسلما پیش از هر چیز یک سخنران انگیزشی و یک مربی توسعه‌ی فردی است می‌گوید: «منشا اصلی استرس انبوه کارهایی است که بر سر ما ریخته است. اگر روی پروژه‌ای کار می‌کنید و می‌خواهید تمام کارها را همزمان انجام دهید، استرس شما را از پا درمی‌آورد.»

از روش قطعه‌بندی استفاده کنید. من برای انجام پروژه‌هایم آنها را به بخش‌های کوچک‌تری تقسیم کرده و به تدریج آنها را تکمیل می‌کنم. هدف خود را به قسمت‌های کوچک و واقع‌بینانه تبدیل کنید و هر بار یک بخش را انجام دهید. علم عصب‌شناسی می‌گوید هر موفقیت کوچکی، مرکز پاداش در مغز را فعال می‌کند و باعث تولید هورمون دوپامین می‌شود. تولید دوپامین تمرکز را افزایش می‌دهد و ما را برای انجام مرحله‌ی بعد تشویق می‌کند. با کاری شروع کنید که کمتر از همه به آن علاقه دارید، از مرتب کردن کاغذها و صورت‌حساب‌هایتان گرفته تا آماده شدن برای پیدا کردن یک شغل جدید.

۴. ناامید نشوید
برای رسیدن به هدف‌تان استراتژی داشته باشید، اما همیشه آماده تغییرات هم باشید، چون همه چیز قابل پیش‌بینی نیست. در این مورد توصیه‌ی توماس ادیسون را آویزه‌ی گوش می‌کنیم:‌ «من شکست نخوردم. فقط ۱۰۰۰۰ شیوه کشف کردم که جواب نمی‌داد.»، «بزرگ‌ترین نقطه ضعف ما تسلیم شدن است.» «مطمئن‌ترین راه برای کسب موفقیت است این است که بگوییم: این دفعه دیگه موفق می‌شم!».

۵. کمک بگیرید
لازم نیست برای رسیدن به هدف یک ارتش را بسیج کنید اما حتی اگر به لحاظ تئوری احساس می‌کنید به تنهایی از پس کارها برمی‌آیید باز هم بهتر است دیگران را در جریان بگذارید، به همین دلیل است که مراسم ازدواج در حضور شاهدان انجام می‌شود. با بیان هدف‌تان به دیگران، در حقیقت پیامی قوی برای جهان و مهم‌تر از آن برای ضمیر ناخودآگاه‌تان می‌فرستید.

گاهی اوقات هم بیش از اندازه بر روی توانایی‌های خود حساب باز می‌کنیم. بهتر است در انتخاب افرادی که می‌خواهیم با آنها درمیان بگذاریم و کمک بگیریم، وسواس زیادی به خرج ندهیم. مثلی هست که می‌گوید «هرکسی را بهر کاری ساختند».

۶. از قبل برای زمانی که انگیزه‌تان ته می‌کشد، آمادگی داشته باشید
این مرحله به طرز فکر افراد شکست‌خورده مربوط نمی‌شود. برعکس، به دلیل برخی ناکامی‌ها و خستگی‌های مفرط در راه رسیدن به هدف، به یک نیروی انگیزشی نیاز پیدا می‌کنیم. وقتی چنین اتفاقی برای من می‌افتد، به این فکر می‌کنم که دیگران برای رسیدن به اهداف خود چه سختی‌هایی را تحمل می‌کنند و حتی افرادی هستند که غصه‌ی شرایطی که در آن هستند را نمی‌خورند. به نظر من کسانی که با یک بیماری جدی مبارزه می‌کنند و کسانی مانند بازماندگان جنگ، قوی‌ترین الگوهایی هستند که من می‌توانم به آنها استناد ‌کنم.

اینجا است که وینستون چرچیل (نخست‌وزیر بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم) می‌تواند به ما انگیزه‌ی لازم را بدهد. بعد از اینکه در جنگ جهانی دوم، آلمان ۵۷ بار به طور متوالی لندن را بمباران کرد، ‌از چرچیل خواسته شد تا برای گروهی از دانش‌اموزان سخنرانی کند، در آن جمع، او جمله‌ی امیدبخشش را چنین گفت: «هرگز، هرگز و هرگز تسلیم نشو.»

۷. به ندای مثبت درون خود گوش دهید
همیشه دلایلی را که باید به راه‌تان ادامه بدهید به خودتان یادآوری کنید. استیو جابز خودانگیزشی را به خوبی توضیح می‌دهد: «به نظر من افراد تاثیرگذار، نه فقط آنهایی که یک روز می‌آیند و می‌روند، آنهایی که ماندگار می‌شوند،‌ افرادی هستند که از درون برانگیخته شده‌اند. چراکه در فراز و نشیب تغییراتی که در نظرات و سلایق دیگران به وجود می‌آید، وقت‌هایی هست که مورد انتقاد واقع می‌شویدو انتقاد برای همه سخت و گران است. وقتی به شما انتقاد می‌شود‌، یاد می‌گیرید عقب بایستید و به ندای درون خود گوش دهید که می‌گوید «ادامه بده». به این معنی که شما به تشویق و تحسین دیگران نیازی ندارید، و اگر در انتها از آن بهره‌مند شدید که چه بهتر. تشویق، اندکی برای شما کم‌اهمیت‌ می‌شود،‌ به همان اندازه انتقاد نیز اهمیتش را برای شما از دست می‌دهد و این لحظه‌ای است که شما از درون برانگیخته شده‌اید.»

درک جامعی از زندگی و هدف خود به دست آورید
طرز فکر انتزاعی‌تری نیز درباره‌ی انگیزه وجود دارد که هدف اصلی زندگی را مورد سوال قرار می‌دهد و در پی پاسخ به این سوال است که «چرا ما اینجا هستیم؟»، خاخام هیلل (که در زمان مسیح می‌زیسته است) جمله‌ی معروفی دارد: «‌اگر شما نه! پس چه کسی؟»، «اگر زمان حال نه! پس چه وقت؟» اگر عمیقا این کلام را درک کنید،‌ به سادگی آن را فراموش نخواهید کرد.

تفسیر جامع دالای لاما (رهبر دینی بوداییان تبّت) در این‌باره برای من جالب است. وقتی از او سوال شد چه چیزی درباره‌ی انسانیت، بیشتر او را متعجب ساخته است، پاسخ داد: «انسان! چون انسان سلامتش را فدای پول می‌کند. سپس پول را برای به دست آوردن سلامتی صرف می‌کند. آنقدر برای آینده نگران است که از لذت زمان حال غافل می‌شود و در نهایت نه در حال زندگی می‌کند و نه در آینده؛ طوری زندگی می‌کند که گویی مرگ در انتظار او نیست و وقتی می‌میرد، آنطور که باید زندگی نکرده است.»