فارس/ روایتی خواندنی از دوران نوجوانی شهید عباس بابایی: مدیر مدرسه از معلمها خواسته بود لیستی تهیه کنند از دانش اموزانی که بی بضاعتند. معلمها با توجه به رخت و لباس بچه ها، اسم چند دانش آموز که لباس و کفش مناسب نداشتند را به آقا مدیر دادند.آقای ناظم به سر تا ته لیست نگاه کرد .ولی یکدفعه چهره اش از عصبانیت قرمز شد. آخر اسم عباس بابایی هم تو لیست بود.آقای ناظم که دایی عباس بود با خشم راهی خانه آنها شد.مادر که در را باز کرد، دایی سلام داده نداده داد زد: نمی‌تونید یک کم به سر و وضع عباس برسید که اسمشو تو لیست دانش آموزان بی بضاعت رد نکنند؟ مادر که فهمید عصبانیت دایی از کجا آب می‌خورد دستش را گرفت و برد سر کمد عباس و گفت: ببین این همه لباس و کفش دارد ولی هر چی میگیم اینها رو استفاده کن، میگه دلم نمیاد پیش بچه‌هایی که لباس و کفش درست و حسابی ندارند اینها رو بپوشم. اون وقت بچه ها دلشون میسوزه!| طراح: علیرضا ذاکری