مردى از اعراب به خدمت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله آمد و از او نصیحتى خواست ، رسول اکرم در جواب او یک جمله کوتاه فرمود و آن اینکه : لا تغضب . خشم نگیر!آن مرد به همین قناعت کرد و به قبیله خود برگشت ، تصادفا وقتى رسید که در اثر حادثه اى بین قبیله او و یک قبیله دیگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرایى کرده و آماده حمله به یکدیگر بودند.
آن مرد روى خوى و عادت قدیم سلاح به تن کرد و در صف قوم خود ایستاد. در همین حال ، گفتار رسول اکرم به یادش آمد که نباید خشم و غضب را در خود راه بدهد، خشم خود را فروخورد و به اندیشه فرو رفت .
تکانى خورد و منطقش بیدار شد، با خود فکر کرد چرا بى جهت باید دو دسته از افراد بشر به روى یکدیگر شمشیر بکشند، خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان دیه و غرامت مى خواهند از مال خود بدهد.قبیله مقابل نیز که چنین فتوّت و مردانگى را از او دیدند از دعاوى خود چشم پوشیدند. غائله ختم شد و آتشى که از غلیان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت.
منبع : بیست گفتار، ص ۱۹۴.