وقتی میگویند زنان از ونوس آمدهاند و مردها از مریخ، واقعا راست میگویند. دنیای زنها و مردها، حتی اگر در یک خانه به دنیا آمده و در کنار هم بزرگ شدهباشند، آنقدر متفاوت است که میتواند حرف سادهای که میانشان رد و بدل میشود را تبدیل به جرقهای برای شعلهور کردن یک آتش کند. حالا حساب کنید زیر یک سقف با مردی از خانواده دیگر، فرهنگ دیگر و حتی شهر یا کشوری دیگر زندگی میکنید! طبیعی است که در چنین شرایطی، حرفهایتان تا مدتها نصفه و نیمه یا اشتباه درک شوند و همسرتان هر چیز به ظاهر ساده و بیاهمیتی را به دلیلی برای آغاز کردن یک جنگ تبدیل کند اما نگران نباشید! اگر از همین روز برای خاموش کردن آتشی که میتواند میان مریخیها و ونوسیها راه بیفتد، تلاش کنید، میتوانید آرامش را به خانه مشترکتان برگردانید. دست روی نقاط ضعف او نگذارید همیشه از به کار بردن الفاظ و عباراتی که باعث میشود به همسرتان احساس بـیکـفـایتی دست دهد، خودداری کنید. وقتی به رفتارها و واکنشهای همسرتان خوب دقت کنید، میتوانید این الفاظ را شناسایی کنید و در طول روزها، هر وقت ناخواسته از آنها استفاده کردید، مچ خود را بگیرید تا به خودآگاهی بیشتری برسید. چرا مردها دوست دارند حق با آنها باشد؟ تصور کنید با همسرتان به یک مهمانی در یکی از قسمتهای ناآشنای شهر دعوت شدهاید. همسرتان راه را گم کرده و دقیقا نمیداند به کدام سمت میراند و شما مطمئنید که دیر به مهمانی میرسید. به آرامی به سمتش برمیگردید و میگویید: «چرا از کسی نمیپرسی باید کدام طرف برویم؟» در کمال تعجب میبینید کسی که عاشقش هستید، مثل یک هیولا به شما میپرد و با عصبانیت میگوید: «میدونم یه جایی همین طرفهاست. اگه کمی صبر کنی و به من اجازه بدی میتونم پیداش کنم. اصلا ولش کن! الان ماشین رو سر و ته میکنم و برمیگردیم خونه!» شما که اصلا انتظار چنین واکنشی را نداشتید، میگویید: «من که چیزی نگفتم؛ چرا عصبانی شدی؟» و باز هم در کمال تعجب میشنوید: «همیشه همینطوره! هیچ وقت به من اعتماد نمیکنی!» اگر خوششانس باشید در میانه دعوا خانه مورد نظر را پیدا میکنید و وقتی سرتان در مهمانی گرم میشود، این ماجرا را فراموش میکنید؛ در غیر این صورت احتمالا به خانه برمیگردید و بعد از ظهر آزاردهنده و کسالتآوری را میگذرانید. این داستان برای شما هم آشناست؟ اصلا میدانید چنین اتفاقهایی چرا میافتد؟ چرا همسری که تا همین چند دقیقه قبل با شما میگفت و میخندید، بعد از شنیدن یک جمله به ظاهر ساده و با حسن نیت شما اینجور از کوره در رفت؟ واقعیت این است که مردها از اینکه اشتباه کنند، متنفرند و نمیتوانند کسی را که این اشتباه کردن را خواسته یا ناخواسته به رخشان میکشد، تحمل کنند. واقعیت این است که خود مردها از اشتباهاتشان بیخبرند و در چنین شرایطی به اینکه خودشان راه را گم کردهاند و میتوانستند با چند سوال ساده از آدمهای محلی اوضاع را بهتر کنند، فکر نمیکنند؛ بلکه تصور میکنند دیگران کارهای درست آنها را اشتباه جلوه میدهند و بعد این اشتباه ساختگی را به رخشان میکشند. باورتان میشود که همین جملات ساده میتواند در ذهن مردها چنین سناریوی پیچیده و ترسناکی را بسازد؟ مردها پیشنهاد، نصیحت و بازخوردی که از شما میشنوند را به عنوان یک حمله انتقادی تعبیر میکنند و خود را موظف به دفاع کردن در مقابل این حمله میدانند. وقتی زنی با سادگی و معصومیت به همسرش پیشنهادی میدهد یا اطلاعاتی را در اختیارش میگذارد که تصور میکند برای شوهرش مفید است یا اینکه در خواستی که از او دارد را مطرح میکند، مرد جملات واقعی او را نمیشنود و تنها این جملات را در ذهن خودش بلند بلند تکرار میکند: «تو بدی، تو اشتباه میکنی، تو اصلا لیاقت نداری، تو بیکفایتی!» چرا میخواهند همیشه نامبر وان باشند؟ همه این تعبیرهای اشتباهی که اغلب مردها ناخواسته از حرفهای همسرشان میکنند، میتواند زنها را از این موجودات غیرقابل پیشبینی و خشن بترساند و باعث شود پاورچین پاورچین از کنار این مردهای عبوس و نازک نارنجی رد شوند. برای اینکه دلیل این اتفاق را بفهمید، دوباره باید به عقب برگردید و ببینید چه اتفاقهایی در زندگی گذشته مردها افتاده که آنها را با نقد و نصیحت و پیشنهاد بیگانه کرده است. مردها از کودکی آموزش میبینند که دنیای بیرون را در کنترل کامل خود داشته باشند و همیشه به موفقیت دست پیدا کنند. در عوض آنها میآموزند که به دنیای درونی خودشان که شامل افکار و احساساتشان است، کمتر توجه نشان دهند. همین پسرهای کوچک، بزرگ میشوند و اعتماد به نفسشان را بر اساس موفقیتها و دستاوردهایشان میسازند و به عبارت دیگر اعتماد داشتن به خود را در گرو همیشه موفق شدن میبینند. حالا وقتی یک زن با انتقادی دوستانه و کوچک به مردی که همیشه آفرین شنیده و بارها به او گفته شده که ستون خانه است، حمله میکند، از نظر یک مرد، مستحق چنین واکنشهای تند و گستاخانهای هم هست. زنی که ناگفته این جملات را تکرار کرده «تو بدی! تو اشتباه کردی!» عجولانه تصمیم میگیرد و از آنجا که تصور میکند صلاحیتش زیر سوال رفته پلهای پشت سرش را یکی پس از دیگری خراب میکند. بعد از این سناریوی ناراحتکننده، زن منتظر عذرخواهی شوهرش مینشیند اما بعید است که خبری شود. مردها غالبا به سختی میتوانند بگویند متاسفم. معذرتخواهی از طرف آنها به این معنی است که کار اشتباهی کردهاند و خیلی بد هستند. – مرد زندگیتان را بارها به شیوههای متفاوت در روز تایید کنید و از تواناییها و قابلیتهایش تمجید کنید. شاید باور نکنید اما تعریفهای شما میتواند او را در ذهنش به یک پهلوان تبدیل کند. پس ویژگیهای مثبت کوچکش را بزرگنمایی کنید و به او برای پرورش دادن این ویژگیها و هر روز بهتر شدن انگیزه دهید. از همین امروز شروع کنید. – وقتی همسرتان از کوره درمیرود، شما مراقب واکنشهای خود باشید و نگذارید با ادامه دادن راه او، به یک بازی باخت باخت وارد شوید. مثلا میتوانید با آرامش تکرار کنید که چنین حرفی نزدید و منظورتان دقیقا چه بوده است. شاید لازم باشد چند بار برایش توضیح دهید تا شما و حرفهایتان را بهتر بشناسد و احتمال تکرار قضاوتهایش در آینده کمتر شود. شما چه میگویید و او چه میشنود؟ شما میگویید: عزیزم چرا نمیایستی تا از کسی بپرسیم؟ او میشنود: تو احمقی، راه را گم کردهای و اصلا نمیتوانم به تو اعتماد کنم. شما میگویید: الان غذای هندی میل ندارم. او میشنود: تو اصلا سلیقه من را نمیشناسی و باز هم اشتباه کردی. تو رستوران بدی را انتخاب کردی. شما میگویید: دوست دارم لحظات رمانتیکتری را با هم بگذرانیم. او میشنود: تو بدی؛ اصلا نمیتوانی مرا ارضا کنی و کنارت احساس خوشبختی نمیکنم. شما میگویید: شاید اگر با رئیسات صحبت کنی، مهلت پروژهات را تمدید کند. او میشنود: تو همیشه شکست میخوری و نمیتوانی کارها را به موقع انجام دهی. چرا سعی نمیکنی اینجوری انجامش بدهی؟ چرا مردها با روانشناسان میانهای ندارند! برای یک مرد غالبا خواندن یک کتاب در زمینه رشد شخصیتی، یا وقت گرفتن از مشاور و روانکاو به معنی اعتراف کردن به این واقعیت تلخ است که کارها را خوب انجام نمیدهد و پسر بدی است. درحالی که زنها با بهبود دادن تفکر و رفتارهایشان احساس بهتری پیدا میکنند و از اینکه اشتباه کنند، نمیترسند. مردها حاضر نیستند هیچ کدام از راههایی که خانمها برای ساختن فردی قویتر و غنیتر از خودشان امتحان میکنند را انجام دهند. اگر میخواهید پیش از راضی کردنش برای صحبت با روانشناس به نتیجه بهتری برسید، از این راهحل کمک بگیرید: یک روز پشت میز گفتوگو بنشینید و در محیطی آرام با هم در مورد احساساتتان صحبت کنید. حتی اگر چنین لحظات سختی را پشت سر گذاشتید و مجبور شدید قید مهمانی را که برایش حسابی برنامهریزی کرده بودید، بزنید، وقتی اوضاع آرامتر شد از همسرتان بخواهید دلیل عصبانیتش را با جملات دقیق با شما درمیان بگذارد. قبل صحبت کردن در مورد این موضوع یک قرارداد امضا کنید که تنها بندش این است که هیچ کدام از ما حق نداریم میز را تا ۱۰ دقیقه ترک کنیم، فریاد بکشیم و دوباره عصبانی شویم. شاید از حرفهای بدبینانهای که شوهرتان میزند، تعجب کنید اما خونسردیتان را حفظ کنید و با آرامش بعد از تمام شدن حرفهایش به او پاسخ دهید. اگر تمرکز ندارید و نکاتی را که گفته فراموش میکنید، با کلمات اختصاری روی کاغذی که جلویتان گذاشتهاید، یادداشت کنید که در چه مواردی باید برایش توضیح دهید. بعد از تمام شدن حرفهایتان یک قرارداد دیگر امضا کنید. در این قرارداد بنویسید که هیچ کدام از شما حق ندارد به دیگری طعنه بزند، با زبان بیزبانی حرف بزند یا حرفهایش را به شکلی غیر از آنچه که واقعا کلمات میگویند، تفسیر کند. تنها همسرتان نیست که میتواند پایبندی به این قرارداد را به شما یادآوری کند، بلکه هر یک از شما دو نفر باید هر روز مچ یکدیگر را بگیرید و حرفها، نگاهها و حتی عادت نادرست ذهنخوانیتان را اصلاح کنید تا جایی برای حالت تدافعی به خود گرفتن باقی نماند.