در ستایش معمولی بودن

خیلی از ما با معمولی بودن بزرگ شدیم و هیچ وقت معنی جهان یک درصدی‌ها و طعم خاص بودن را نچشیدیم! دنیای ناشناخته و شاید جذابی که این روزها با دنبال کردنشان در صفحات مجازی هر چه بیشتر به معمولی بودنمان پی می‌بریم، جهانی که دنیای «ترین»هاست و انگار برای ما معمولی‌ها جایی ندارد! و با این فرمول مخاطبش را نگه می‌دارد؛ اگر تشنه دیده شدن هستی یا بهترین باش یا بدترین…
دوست داشت بهترین شاگرد مدرسه باشد، شاگردی که اولین نفر سخت ترین سوالات درسی را حل می‌کند، بهترین کاردستی‌های مدرسه را می‌سازد، در مسابقات و المپیادهای علمی همیشه برتر است و… اما همیشه یک دانش آموزی بودبا معدلی متوسط و معمولی که در کنج کلاس می‌نشست، نه بهترین بود و نه بدترین! فقط معمولی بود همین.
خیلی از ما با معمولی بودن بزرگ شدیم و هیچ وقت معنی جهان یک درصدیها و طعم خاص بودن را نچشیدیم! دنیای ناشناخته و شاید جذابی که این روزها با دنبال کردنشان در صفحات مجازی هر چه بیشتر به معمولی بودنمان پی می‌بریم، جهانی که دنیای «ترین»هاست و انگار برای ما معمولی‌ها جایی ندارد! و با این فرمول مخاطبش را نگه می‌دارد؛ اگر تشنه دیده شدن هستی یا بهترین باش یا بدترین…!

من از معمولی بودن خسته‌ام!
یکی نوشته بود:« هیچ وقت نشد بهترین باشم، همیشه معمولی بودم و هستم. من از معمولی بودن خسته‌م و دلم می‌خوادحداقل یه جا صفت «ترین» داشته باشم»

احتمالا شما هم در دوران کنکور به کسب بهترین رتبه در بهترین دانشگاه فکر کرده‌اید شاید هم عکسش دوره‌ای روی دیوار اتاقتان بوده، در دوران دانشگاه دوست داشتید بهترین باشید، در شغلی که دارید زبانزد و شناخته شده باشید خلاصه  هر هنر و فعالیتی که شروع می‌کنید مثل بمب سروصدا کند و بهترین باشد و…
اما نکته جالب ماجرا اینجاست که اگر خاص بودن را شکل یک نمودار هرمی در نظر بگیریم تقریبا ۹۹ درصد ما آدم‌ها در وسط نمودار این ترینها قرار داریم، نه آنقدر فوق العاده هستیم و نه آنقدر افتضاح! ما معمولی هستیم و باید این را پذیریم که گاهی درخشان‌ترین چیزها درست در معمولی‌ترین‌ها اتفاق می‌افتد.

از نقی معمولی تا رسانه برای آدمهای خاص!
یک جایی در سریال پایتخت، نقی معمولی دیالوگی داشت ماندگار که می‌گفت: «چرا وقتی می‌خواین  بگین چیزی بده  میگین معمولیه! مگه معمولی بده؟»
واقعیت ماجرا این است که هر چه بیشتر می‌گذرد تصویری که رسانه‌ها از زندگی عادی و معمولی نشان می‌دهند از واقعیت فاصله گرفته و به سمت ایده‌آل گرایی می‌رود و دیگر خبری از آدمهای معمولی با زندگی ساده و دغدغه‌های مشترک نیست!
‌رسانه‌ و شبکه‌های اجتماعی که خیلی از ما  وقتمان را در آن می‌گذرانیم، تصویری از یک انسان ایده‌آل و بی‌نقص و منحصر به فرد را نشان می‌دهد. انگار که دنیای «ترین»ها  بازتاب و بازخورد زیادی می‌گیرد و  برای ما معمولی‌ها جایی ندارد! اگر توجه کرده باشید در این دنیای مجازی ویدیو خوش آوازترین فرد یا برعکس فردی که با صدای گوش‌خراش فالش می‌خواند بیشترین بازدید را دارد و ما دائما با این افکار بمباران می‌شویم که مهم‌ترین‌ها افرادی هستند که «ترین» داشته باشند!
شاید همین لاکچری بودن و خاص بودن بخش زیادی از ذهن ما را به خودش درگیر کرده باشد؛ اما همچنان زیباترین اتفاق و صداها برای افراد، معمولی بوده برای مثال از افراد به صورت اتفاقی پرسیدند زیباترین صدایی که شنیدین چه بوده؟ فکر می‌کنید به این سوال چه جوابی داده‌اند؟ صدای خروپف پدری که دیگر نیست، احوالپرسی ساده مادر و…

فرار از معمولی بودن…
گاهی فرار از معمولی بودن کار دستمان می‌دهد و در دام نوعی ایده‌آل گرایی که ناسالم و مخرب است اسیر می‌شویم، نگرشی که به کمتراز عالی و استانداردهای بسیار بالا راضی نمی‌شود و بطور وسواس گونه ای در استبدادِ «باید»ها زندگی می‌کند. او باید همانند ایده‌آل‌هایش باشد؛ بی‌عیب و ایده‌آل و در برابر هر نقص و اشتباهی احساس شرم و ناتوانی می‌کند. این رفتارها با معیارهای بالای شخص و عملکرد واقعی افراد در تضاد است و همین موضوع خیلی از مشکلات روانشناختی مثل اضطراب، افسردگی، بی اشتهایی عصبی و اضطراب اجتماعیرا به وجود می‌آورد.

زندگی شستن یک بشقاب است
فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ای است که هم می‌تواند انگیزه مثبت برای پیشرفت باشد و هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهید کند. فرض کنید از کودکی به کشیدن نقاشی علاقه مند بودید و در رویاهایتان تابلوهایی کشیده بودید که برای دیدن آن در نمایشگاه صف کشیده بودند اما در واقعیت هنوز خیلی راه نرفته دارید و وجود همکلاسی‌هایی که عملکردشان خیلی بهتر از شماست، امید و انگیزه‌تان را می‌دزدد و به مرور رویاها کمرنگ و محو می‌شوند تا در نهایت دست از کشیدن نقاشی برمی‌دارید! همین مثال در رشته‌های ورزشی و هنری و درس و کلا زندگی هم تکرار می‌شود چرا که همیشه آدمهایی هستند که از نظر شما بهتر کار می‌کنند وشاید نابغه‌اند…

معمولی بودن، شجاعت می‌خواهد
زندگی کردن با شاخصهای «ترین» و مقایسه با افراد دیگر، باعث شده تا لذتی که از کشیدن نقاشی، ورزش کردن و یا هر رشته و فعالیتی دیگر را که داشتیم را با دستهای خودمان خفه کنیم تا خفت معمولی بودن را تحمل نکنیم! دنیای ترینهایی که لازمه اش قربانی کردن خود زندگی است! اما حقیقت ماجرا این است معمولی بودن شجاعت می‌خواهد و «ترین»ها اغلب در هراس زندگی می‌کنند. ترس از سقوط به دنیای آدم معمولی‌ها. و این ترس انقدر قوی هست که می تواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از آنها بگیرد!

از درک زندگی تا گرفتن رژیم رسانه‌ای
شاید در این بمباران رسانه‌ها و جهان که احاطه‌مان کرده، درک ابعاد زندگی و معمولی بودن کمی سخت به نظر برسد اما شدنی‌ست، درک این مفهوم که انسانها کامل نیستند و هر کدام نقصهایی دارند، واقع بینی نسبت به ضعف انسانی‌مان، آگاهی از این ماجرا که اول شدن و بهترین بودن در همه ابعاد زندگی غیرممکن است و معیارهای غیر واقع‌بینانه،از توان و ظرفیت فرد خارج و آزاردهنده‌ست .برای خلاص شدن از دنیای ترینها، باید رژیم رسانه‌ای بگیریم، انتخاب کنیم و گزیده‌ها را ببینیم، روی آوردن به سبک زندگی مینیمالیسم هم نقش پررنگی برای فرار از  ایده‌آل گرایی منفی دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *