‌‌«مرا از سوزشِ شست‌ام ندایی می‌رسد ناگاه
که چیزی بدکنش این سو نهاده پای اندر راه.»
ویلیام شکسپیر، مکبث

نمایشنامه‌ای هست که آن‌قدر قدرتمند است که یک خرافه‌ی کهن می‌گوید حتی اسمش را نباید در سالن تئاتر به زبان آورد، نمایشنامه‌ای که با جادو آغاز می‌شود و با سر بریده‌ای خون‌آلود تمام می‌شود، نمایشنامه‌ای پر از رازها، پیشگویی‌ها، کابوس‌های شبانه و قتل‌های بی‌رحمانه، نمایشنامه‌ی شکسپیر که گاهی به عنوان «نمایشنامه‌ی اسکاتلندی» یا «تراژدی مکبث» به آن اشاره می‌شود.
زبان و کاراکترهای شکسپیر تا طرزی باورنکردنی به خوداگاهی فرهنگی ما وارد شده‌اند. کارگردان‌ها معمولاً از داستان‌ برای پرتو افکنی بر سوء‌استفاده از قدرت استفاده می‌کنند. داستان‌هایی که طیفی از مافیاهای آمریکایی تا دیکتاتورهای سراسر جهان را در بر می‌گیرد. فارغ از این بازنمودها، پرسش از اخلاق، سیاست و قدرت هنوز هم مطرح است و بنابراین به نظر می‌رسد «مکبثِ» شکسپیر هم همچنان زنده است.

ترجمه از اینستاگرام nashreney