آهنگرانی در حالی که از زمین بلند می‌شد ناگهان مورد هدف گلوله‌های توپ نیروهای عراقی قرار گرفت و بالگرد او در ارتفاع ۲۰ متری به گلوله‌ای از آتش تبدیل شد. یک گوی بزرگ آتش را دیدیم که در حال سوختن بود. بالگرد او در آن لحظه هشت فروند موشک و بیش از یک هزار لیتر سوخت داشت که در یک لحظه همه آنها با هم منفجر شدند.

سرهنگ خلبان فرزاد فرجام‌خواه با اشاره به خاطره‌ای از عملیات «فتح‌المبین» روایت می‌کند: در عملیات فتح‌المبین وضعیت نیروها به گونه‌ای شده بود که نمی‌توانستیم نیروهای خودی و دشمن را از هم تشخیص بدهیم و به همین خاطر باید مطمئن می‌شدیم گلوله‌ها و راکت‌های ما قطعاً به دشمن اصابت می‌کند. در همین وضعیت بود که مأموریتی به ما واگذار شد. وقتی وارد منطقه عملیاتی شدیم نیروهای خودی و دشمن چنان درهم پیچیده بودند که تشخیص آنها به راحتی میسر نبود به همین خاطر قرار شد که جناب آهنگرانی در کنار نیروها بنشیند و وضعیت دشمن را بپرسد ما هم از اطراف مراقب او بودیم.

جناب آهنگرانی از بالگرد پیاده شد و به طرف نیروهای مستقر در منطقه رفت و در کمتر از یک دقیقه برگشت و پشت فرامین قرار گرفت و در بیسیم گفت: «بچه‌ها این‌ها عراقی هستند.» و در حالی که از زمین بلند می‌شد ناگهان مورد هدف گلوله‌های توپ نیروهای عراقی قرار گرفت بالگرد او در ارتفاع ۲۰ متری به گلوله‌ای از آتش تبدیل شد. ما در آسمان یک گوی بزرگ آتش را دیدیم که در حال سوختن بود بالگرد او در آن لحظه هشت فروند موشک و بیش از یک هزار لیتر سوخت داشت که در یک لحظه همه آنها با هم منفجر شدند.

خلبان «رسکیو»( امداد و نجات) که ناظر این صحنه‌ها بود گفت که من فکر نمی‌کنم حتی خاکستر این‌ها هم نصیب ما بشود. با این حال با یک حرکت سریع کنار بالگرد نشست و ناگهان صدای او  در رادیو پیچید و گفت: «بچه‌ها! آنها زنده‌اند.»

تصور این ماجرا برای ما غیرقابل باور بود و فکر می‌کردیم به خاطر آنکه به ما روحیه بدهد این حرف‌ها را می‌زند با این حال ما در آسمان دور می‌زدیم و به بالای سر بالگرد سوخته رسیدیم و در عین ناباوری و با کمال حیرت دیدیم که رسکیو در حال سوار کردن خلبانان بالگرد کبرا است و عجیب‌تر اینکه عراقی‌ها به شدت آن منطقه را زیر آتش داشتند. ولی جناب ندائی و تیم رسکیو توانستند با سرعت تمام آنها را سوار کنند و بدون آنکه بالگرد بزرگ  ( بالگرد ۲۱۴) حتی یک تیر یا ترکش بخورد از زمین بلند شد.

من این حادثه یعنی نجات خلبانان کبرا را فراتر از امداد غیبی و حتی در حد یک معجزه تلقی کردم. در حال بازگشت بودیم که از طریق بیسیم اطلاع دادند که دشمن در سایت ۴ و ۵ قرار دارد و از ما خواستند برای کوبیدن آنها به آن منطقه برویم. دقایقی بعد ۱۶ فروند موشک ماوریک ما دمار از روزگار عراقی‌های مستقر در سایت  ۴و۵ درآورد.