دلنوشته پسر سیروس گرجستانی در آستانه اولین سالگرد پدرش

آلابست/ تیرماه فردا دوازده تیر؛ همون روزی که از کودکی کابوسش رو میدیدم و الان یکسالِ که این کابوس برام تبدیل به واقعیت شده و دارم باهاش زندگی میکنم . یکسالِ که به آخرین عکست نگاه میکنم . عکسی که تو بیمارستان ساعت ٩:٣٠ شب ازت گرفتم و قرار بود فردا ساعت ٩ صبح بیام برای ترخیصت . تو بهم گفتی : نُه نیا ، زودتر بیا ، این بیمارستانی ها یه چیزی واسه خودشون میگن ، زودتر بیا . گفتم چشم . صبح من زودتر زدم بیرون بابا ، ولی تو غافلگیرم کردی و هنوزم غافلگیر موندم

سیاوش گرجستانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *