پرونده‌های جنایی برای سینماگران همیشه جذاب بوده چرا که مصالح کافی برای خلق درامی پرکشش و دیدنی را دارند. آدم‌هایی با انگیزه‌های مختلف و پارادوکس‌های رفتاری و تنش‌های روانی که به راحتی قابلیت تبدیل شدن به شخصیت‌های پیچیده و چند‌لایه را دارند. در سینمای ایران نیز به اندک نمونه هایی در این باب برمی خوریم که بخشی از آنها گیشه خوبی داشته و به فیلم هایی ماندگار تبدیل شده اند که قرمز یکی از شاخص ترین آنها است. در یک سال اخیر این روند رشد چشمگیری داشته و پس از عنکبوت ساخته ابراهیم ایرج زاد به فیلم سینمایی (طلاخون) ساخته ابراهیم شیبانی می‌رسیم که این روزها در حال اکران است.

شخصیت مهین قدیری نخستین قاتل زن سریالی ایران، دستمایه فیلمنامه طلاخون قرار گرفته و در آن تلاش شده تا بیش از هر چیز به لایه‌های روانشناسانه‌اش پرداخته شود. به این شکل که تماشاگر چیزی از قتل‌ها به جز اشاره‌ای گذرا ندیده و به جای آن روی تنش‌های روانی حاکم بر شخصیت محوری کار تمرکز شده است. برای مهین به عنوان شخصیت مرکزی فیلم، شناسنامه پروپیمانی تدارک دیده شده و در نیمه نخست به گونه‌ای ترسیم شده که حتی تماشاگر را به همدلی با خود برمی انگیزاند و نمونه شاخص آن را در رابطه سرد و خصمانه او با مادرش می بینیم.
.
شیبانی تکه‌های پازل مهین را به خوبی کنار هم چیده و در سکانس تولد دختر نوجوان‌اش نیز رودست خوبی به تماشاگر می‌زند. جایی که نقطه عطف دوم رقم خورده و قصه وارد پرده پایانی می‌شود. در رابطه با شخصیت‌های دیگر طلاخون نیز این ظرایف تا حدود زیادی مشاهده می‌شود که نمونه شاخص آن را در دختر کم سن و سال مهین و نیز افسر اداره آگاهی می‌بینیم. اولی از آن دسته شخصیت‌هایی است که درام‌های روانشناسانه بسیار به آن احتیاج داشته و عواطف تماشاگر را به شکل مناسبی تحریک می‌کند. در دومی هم تلاش شده تا در عین بهره گرفتن از کلیشه‌های آشنای پلیس، به آن لایه‌‌های دیگری نیز اضافه شود تا باورپذیرتر به نظر برسد.

طلاخون از بازی‌های یکدست و خوبی هم سود می‌برد که برای نمونه می‌توان به شهاب حسینی، بهار قاسمی، حسام منظور و ترنم کرمانیان اشاره کرد که جزو نقاط قوت کار به حساب می‌آیند و شیبانی توانسته بازی فوق العاده‌ای از این بازیگر کم سن و سال بگیرد.

یادداشتی از محمد جلیلوند منتقد سینما برای فیلم “طلاخون”