سه سال از پایان انتشار سریال بازی تاج و تخت یا همان Game of Thrones می گذرد و ما هنوز داریم در مورد این سریال می نویسیم و می گوییم زیرا میراث این سریال تاریخ ساز و بسیار محبوب تمامی ندارد. سریال Game of Thrones مسئول نشان دادن برخی از ترسناک ترین و ناخوشایندترین تصاویر تاریخ تلویزیون است. جدای از تمام آن زامبی های نیمه گندیده و گردن زدن های فراوان، تکان دهنده ترین لحظات سریال زمانی بود که شخصیت های بیماری مانند رمزی و جافری از شکنجه و اذیت دیگران لذت می برند. این سریال به خاطر تصویرسازی شفاف و بی پروا از خشونت، از همان ابتدا مورد انتقاد بود. گردن زدن ند استارک شوکه کننده بود اما در مقایسه با مرگ اوبرین مارتل چندان ترسناک به نظر نمی رسید و با پیشرفت سریال میزان خشونت و ترسناک بودن آن نیز تشدید می شد
سکانس های شکنجه ثیون گریجوی برای بسیاری غیرقابل تماشا بود و همچنین اتفاقاتی که در شب عروسی سانسا با رمزی رخ داد. در کنار تمام لحظات خوشی که سریال Game of Thrones برای طرفداران فراهم ساخت، آن ها شاهد نقش بستن تصاویر هولناک بسیاری در ذهنشان بودند. اما صادقانه بگوییم که تماشاگران به معنای واقعی کلمه قسر در رفتند زیرا اتفاقات کتاب های مارتین بسیار هولناک تر بودند. اگر چه شورانرهای سریال نهایت استفاده را از غنای محتوایی کتاب های مارتین بردند اما برخی از شیطانی ترین اتفاقات داستان را حذف کردند. فهرستی که در ادامه می آید حاوی برخی از تاریک ترین و تکان دهنده ترین اتفاقاتی است که از ذهن مارتین بیرون آمده و در سناریو اصلی بازی تاج و تخت وارد شد اما در نسخه سریالی حذف شدند.

۱۰- مرگ لیدی هورنوود

بعد از تماشای تمام کارهای هولناکی که رمزی در سریال انجام داد، سخت است تصویر کرد که چطور می توان شخصی را از او منفورتر و ترسناک تر نمایش داد. خب این کاری است که مارتین همیشه انجام می دهد. یک مورد به بیرحمی و خشونت رمزی نسبت به لیدی هورنوود باز می گردد. لیدی هورنوود شخصیتی است که در نسخه سریالی Game of Thrones حضور ندارد. در کتاب های مارتین از این شخصیت بیشتر برای نشان دادن حجم سادیستی بودن رفتارهای رمزی استفاده می شد و نقش مهمی در اتفاقات کلی داستان ندارد. در جریان مراحل اول درگیری بین استارک ها و لنیسترها، شوهر لیدی هورنوود و پسرش کشته می شوند. رمزی از این شرایط نهایت استفاده را برده و پس از ربودن لیدی هورنوود، با او ازدواج می کند، تا زمین هایش را غصب کند. او لیدی هورنوود را در برجی محبوس می کند، جایی که بعدها جنازه بیجان هورنوود پیدا می شود.
از آنجایی که لیدی هورنوود سعی کرده انگشتانش را بخورد، گمان می رود مرگ او در اثر گرسنگی رخ داده است اما این فقط نیمی از ماجراست. نکته ای که این اتفاق به آن اشاره دارد بسیار تاریک تر است. بعدها در کتاب های مارتین، ثیون ماجرای کندن پوست انگشتانش توسط رمزی را روایت می کند، درد ناشی از بیرون افتادن استخوان انگشت هایش چنان هولناک است که ثیون به رمزی التماس می کند انگشت هایش را قطع کند، اتفاقی که شمه ای از آن را در نسخه سریالی هم می بینیم. با دانستن این مطلب، به احتمال فراون رمزی همین کار را با لیدی هورنوود نیز انجام داده است، موضوعی که باعث شده هورنوود از درد انگشت هایش را گاز بگیرد.

۹- کشتار در سالتپنز

وقتی آریا برای اولین بار با ژاکن هاگار روبرو می شود، در فصل دوم، او همراه با دو جنایتکار به نام های بایتر و رورژ در یک قفس زندانی شده است. در ادامه سریال دیگر این شخصیت ها را نمی بینیم. آن ها هر از گاهی ظاهر می شوند، در قالب شخصیت هایی حال بهم زن که دائماً بددهانی می کند و در نهایت در ریورلندز با سگ شکاری و آریا روبرو می شوند. سک شکاری نیز از بایتر غذای سگ درست کرده و آریا نیز با نوک تیز شمشیر خود بدن رورژ را سوراخ کرده به زندگی او پایان می دهد. اما این شخصیت ها کارهای بسیار هولناکی انجام می دهند که در نسخه سریالی به آن پرداخته نشده است. این دو به یک گروه مزدور به نام رفقای شجاع می پیوندند که در مواقع مختلف هم برای لنیسترها و هم استارک ها می جنگند.

اما بعد از اینکه نتیجه جنگ مشخص می شود، این گروه مزدور بار دیگر به حمله به ریورلندز پرداخته و یاغی می شوند. خیلی زود شایعاتی در مورد جنایت های هولناک آن ها پراکنده می شود که به یورش آن ها به شهر سالتپنز مربوط است. زنان و دختران جوان مورد تجاوز قرار گرفته و مثله می شوند و تمامی مردان از دم تیغ گذرانده می شوند. زبان یک روحانی بیرون کشیده می شود و یکی از معدود بازماندگان که دختری ۱۲ ساله است با بینی و نوک پستان های بریده شده به حال خود رها می شود و البته این تنها بخشی از جنایات رورژ و بایتر است. تمامی این جنایات نیز به گردن سگ شکاری انداخته می شود زیرا رورژ تمام مدت کلاهخود خاص او را به سر دارد.

۸- سرنوشت پایات پری

داستان دنریس در فصل دوم با رویارویی اش با چهره های قدرتمند کارث به رهبری پایات پری به اوج می رسد. بعد از اینکه اژدهایان او را به سرقت می برند، دنریس انتقام می گیرد، آن هم به روش تارگرین ها و با با سوزانده سر او در حالی که هنوز زنده است. این روش مرگ بسیار ترسناک بود اما در مقایسه با سرنوشت این شخصیت در کتاب های مارتین بسیار ساده است. در کتاب ها، یورون گریجوی کارهای ترسناک بسیاری انجام می دهد. جدای از دردسرسازی و کشتار در سواحل وستروس، او در زمینه جادوی سیاه نیز دستی بر آتش دارد. بخشی منتشر شده از کتاب جدید و مورد انتظار مارتین به نام The Winds of Winter به رفتارهای ترسناک این شخصیت می پردازد. یورون مردان مقدس را دور هم جمع می کند تا ظاهراً نوعی مراسم مذهبی را برگزار کند.
برخلاف نسخه سریالی، برادر کوچکش، ایرون، از پیوستن به یورون امتناع کرده و به همین خاطر شکنجه می شود. در حالی ایرون در یک سیاهچال زندانی است، مردان مقدسی که هر یک بخش هایی از بدنشان مثله شده است به او می پیوندند، از جمله کسانی که دست هایشان به طور کامل سوخته است. در مورد پری نیز باید گفت که او را از دیوار آویزان کرده اند در حالی که زجه می زند و نام خودش را فریاد می کشد. یکی از چشم هایش درآمده و او را در حالت دیوانگی به حال خود رها کرده اند. ایرون فکر می کند که پری دارد خدایش را فریاد می زند اما مخاطبان می دانند که این شخص همان شخصیت قدرتمند در کارث است که دنریس با او روبرو شده بود.

۷- برن گوشت بعضی از اعضای نگهبانان شب را می خورد

در سریال بازی تاج و تخت از قابلیت وارگ و نفوذ به کالبد حیوانات به ندرت استفاده شد. چیزی که به عنوانی راهی باحال برای معرفی قدرت های فراانسانی استارک ها آغاز شده بود خیلی زود رنگ باخت. در کتاب های مارتین اما از این قابلیت فراانسانی بسیار بیشتر و بهتر استفاده می شود. بعد از اینکه جان اسنو توسط نگهبانان شب کشته می شود، همه چیز نشان از آن دارد که وی در کالبد گرگینه اش حلول می کند. چه دلیلی دارد که مارتین اسم این گرگینه را گوست یا روح بگذارد؟ بدون شک در نتیجه چنین حلولی شخصیت جان اسنو تغییر می کرد. مارتین استاد از پیش خبر دادن است و اغلب از اعمال یک شخصیت برای افشای ضمنی اتفاقاتی که در ادامه رخ می دهد استفاده می کند. در حالی که برن در مسیر شمال قرار دارد، بارها توسط جوجن به او اخطار داده می شود که وقت زیادی را در کالبد سامر می گذراند.

او می گوید که یک انسان ممکن است در هنگام وارگ کردن گم شود و انسانیتش را فراموش کند، ایده ای که در بخش هایی از ادامه کتاب در مورد مردمان وحشی نیز تکرار می شود. برن نصیحت دوستش را نادیده می گیرد و از آزادی که بعد از حلول یافتن در کالبد سامر یافته لذت می برد و از شکار کردن و خوردن گوشت حیوانات لذت می برد. اما در یک مرحله از داستان سامر (یا همان برن) با گروهی از گرگ ها روبرو می شود که به سربازان نگهبان شب حمله کرده و آن ها را می خورند. سامر با سردسته گرگ ها مبارزه می کند، به رهبر جدید گروه تبدیل شده و سپس سر یکی از نگهبانان شب که مرده را می بلعد. نه تنها دیدن لذت بردن برن از خوردن گوشت انسان تکان دهنده است بلکه به این نکته اشاره دارد که جان نیز ممکن است بعد از حلول در کالبد گوست، حس خوب و بد و درست و نادرست را از دست بدهد.

۶- دوران بردگی تیریون لنیستر

در سریال بازی تاج و تخت دوران بردگی تیریون لنیستر به شکل باورنکردنی کوتاه است و نویسندگان سریع ترین راه را برای رساندن تیریون به دنریس انتخاب می کنند. در کتاب های مارتین، تیریون هنوز با دنریس دیدار نکرده است. او هنوز در کمپ اسرا است یا ارتش برده داران شهر میرین را محاصره کرده اند. او به برده داری به نام یزن زو گاگاز فروخته می شود، مردی بسیار چاق که دیگر نمی تواند راه برود و بوی ادرار می دهد. علاقه وسواس گونه او به افراد دارای ظاهر عجیب و غریب باعث می شود یزن به جمع آوری بردگانی روی بیاورد که منحصربفرد هستند.
از برده های خاص او می توان به زنی ریشدار، یک هرمافرودیت، پسربچه ای که پاهایش مثل پاهای بز هستند و دختری دو سر اشاره کرد. یزن رفتار بدی با تیریون ندارد و به مجموعه بردگان خاص خود می نازد. اما به تیریون هشدار داده می شود که اگر در برابر خواسته های اربابشان مقاومت کند از این کار خود پشیمان خواهد شد.خوشبختانه تیریون هرگز نمی فهمد که آن خواسته های عجیب تا کجا پیش می روند اما شاهد اتفاقاتی است که برای دیگر برده های نافرمان رخ می دهد. برخی از برده های فراری دستگیر شده و برای عبرت کردن دیگر برده ها به سختی مجازات می شوند. برده داران از تسمه هایی برای غلتاندن توپ های سنگی صیقلی استفاده می کنند و پس از خرد شدن کاسه زانوی برده های فراری است که مشخص می شود قدرت هدفگیری برده داران بسیار بالا و مرگبار است.

۵- کایبرن یک خواننده را مثله می کند

وقتی برای اولین بار با کایبرن مواجه می شویم، پیرمردی مهربان به نظر می رسد که شانس از او روی برگردانده است. خیلی زود او نیز به یکی دیگر از شخصیت های دیوانه داستان تبدیل می شود که در رد کیپ به قدرت بالایی دست یافته و آزمایشات غیرانسانی و ترسناکی روی کوهستان انجام می دهد و در توطئه های شیطانی به سرسی کمک می کند. نسخه کایبرن در کتاب های مارتین هم تقریباً همینطور است اما در کتاب بیشتر با کارهای ترسناکش مواجه می شویم. به عنوان بخشی از نقشه سرسی برای زندانی کردن مارجری تایرل، او از شخصیتی به نام بلو بارد برای به دام انداختن مارجری استفاده می کند.

شایعه این است که این شخص خواننده بوده و برای مارجری و ندیمه هایش ترانه می خواند در حالی که عیاشی می کنند. همه چیز خوب پیش می رود تا اینکه سرسی همه چیز را به هم می ریزد. او بلو بارد را زندانی کرده و او را وادار می کند که در مورد خیانت های مارجری شهادت دهد. در ابتدا بلو بارد مردد است اما بعد از اینکه کایبرن چند روز را به شکنجه کردنش می گذراند، در نهایت می پذیرد که علیه مارجری شهادت دهد. در حالی که سرسی حاضر است، کایبرن نوک پستان او را می کند و البته یکی از چشم هایش. بله درست خوانده اید، جرج آر آر مارتین شکنجه را دوست دارد!

۴- مرگ وارگو هوت

در فصل سوم سریال بازی تاج و تخت، با شخصیت لوک یا لاک آشنا می شویم. او کسی است که توسط روس بولتون اجیر می شود تا جیمی لنیستر را پیدا کرده و دستگیر کند پیش از آنکه یک دستش را قطع می کند. نسخه این شخصیت در کتاب های مارتین شخصیت بسیار جذاب تری از آنچه است که در نسخه سریالی می بینیم. نام او وارگو هوت است و به همین خاطر گاهی اوقات با نام گوت به معنای بز صدا زده می شود. هوت رهبر سادیستی و بیرحم یک گروه مزدور است که در ابتدا برای لنیسترها می جنگد اما سپس به طرف دیگر جنگ می پیوندد. افراد او لقب فوتمن ها (The Footman) را بدست آورده اند زیرا معمولاً پاهای اسیرانشان را قطع می کنند. از این رو به خاطر جنایاتی که این گروه در طول جنگ مرتکب می شوند، تقریباً همه طرف ها از فوتمن ها بیزار هستند.
بهر ترتیب پس از بارها تغییر موضع، هوت گزینه های زیادی پیش روی خود نمی بیند. او از زخمی که متعفن شده، سخت بیمار می شود و همه مردانش او را در هرنهال به حال خود رها می کنند. در نهایت وقتی قلعه هرنهال بار دیگر به دست لنیسترها می افتد، او خود را در دستان کوهستان می بیند، کسی که یکی از تاخیری ترین و بیرحمانه ترین مرگ های کتاب های مارتین را برایش رقم می زند. او در طول مدتی طولانی بدن او را تکه تکه می کند و هر بار اجازه می دهد که زخم های او کمی التیام پیدا کنند تا شکنجه و زجرش را طولانی تر کند. تکه های بریده شدن بدن هوت بعد از گندیدن به خوردش داده می شوند. در ادامه وقتی به برخی از زندانیان شمالی مقداری گوشت مشکوک داده می شود، به آن ها گفته می شود که این گوشت بز کباب شده است!

۳- سرنوشت دختر صاحب مهمانخانه

ظاهراً مارتین از شکنجه کردن شخصیت ها لذت می برد و به همین دلیل زخم زدن به خوانندگان کتاب هایش با سکانس هایی که خلق می کند یک عادت است. رشد شخصیت آریا مستقیماً با ترومایی در ارتباط است که خود وی از طریق مشاهداتش تجربه کرده است. تنفری که در او نسبت به شخصیت های سادیستی اطرافش ایجاد می شود در نهایت او را به تهیه فهرست قتل وادار می سازد. در نسخه سریالی، فهرست انتقام او شامل سرسی، جافری و سگ شکاری است و همچنین برخی از زیردستان کوهستان- بیشستر به این خاطر که شاهد شکنجه آوارگان در هرنهال توسط آن ها بوده است. در کتاب های مارتین شرایط بسیار ترسناک تر است.

آریا از شنیدن اتفاقی ترسناک در جریان دوران حضورش در هرنهال بسیار وحشت می کند. او از یکی از مردان زیر دست کوهستان می شوند که در مورد تجاوز دسته جمعی به یک دختر ۱۳ ساله می گوید. مدتی بعد از تبدیل شدن به دست راست ملکه، کوهستان در یک مهمانخانه اقامت دارد و از پرگویی صاحب مهمانخانه برآشفته می شود و به عنوان تنبیه، به دخترش تجاوز می کند و سپس به همه مردانش اجازه می دهد همین کار را با دختر او بکنند. این اتفاقی است که باعث می شود آریا از ژاکن هاگار بخواهد یکی از اعضای گروه سربازان زیردست کوهستان را بکشد.

۲- آسیب دیدن شدید صورت برین اهل تارث

فصل چهارم سریال Game of Thrones با نبردی بیرحمانه بین سگ شکاری و برین اهل تارث به پایان می رسد و این یکی از آن لحظاتی بود که دو تن از شخصیت های محبوب داستان مقابل یکدیگر قرار می گرفتند. برین در این لحظه از داستان از شخصیت های محبوب بود و سگ شکاری نیز آرام آرام نشانه هایی از رستگاری را در رفتار خود نشان می داد. از بخت خوش خوانندگان کتاب های مارتین، آن ها تاکنون مجبور نشده اند بین این دو شخصیت یکی را انتخاب کنند زیرا برین با رورژ درگیر می شود که همان عامل کشتار سالتپنز است و در واقع کلاهخود سگ شکاری را به سر داشت. برین موفق می شود این قاتل بیرحم را بکشد اما مورد حمله رفیق او، بایتر قرار می گیرد.

برین نمی تواند بر حریفش مسلط شود، زمین خورده و در حالی که تلاش می کند بلند شود، بایتر بخش زیادی از صورت او را با دندان هایش می کند. توصیفی که مارتین از این لحظه می کند بسیار ترسناک است. بوی بد دهان این مرد برین را آزار داده و ناتوان می سازد، و در ادامه در می یابد که بایتر (به معنای گاز گیرنده) هر بار که صورتش را گاز می گیرد مقداری از گوشت او را می خورد. برین در نهایت از هوش می رود و برادران بدون پرچم او را نجات می دهند. وقتی به هوش می آید می فهمد که صورتش به شدت آسیب دیده است.

۱- گذشت ترسناک یورون گریجوی

اگر تاکنون مطالب ما در مورد سریال بازی تاج و تخت، به ویژه در هفته های اخیر را دنبال کرده باشید متوجه خواهید شد که نظرمان نسبت به نسخه سریال از یورون چیست و به همین خاطر نمی خواهیم همه گفته هایمان را تکرار کنیم. تمام چیزی که باید بدانید این است که یورون در کتاب های مارتین تهدید بزرگ تری نسبت به وایت واکرهاست و حتی اگر تمام خاندان وستروس دست از دشمنی برداشته و با هم متحد شوند نیز کار سختی برای متوقف کردن او دارند. یورون یک شخصیت یک چشم و مبتلا به مرض خود بزرگ پنداری است که قصد خدا شدن دارد. او هیچ پشیمانی از کارهایش ندارد، برای هیچ کس دلسوزی نمی کند و پیشرفت شخصی تنها هدف او از کارهایش است. در کتاب های مارتین، یورون دست به کارهایی می زند که باعث می شود رمزی بولتون در مقابل او انسان منطقی به نظر بیاید.
یکی از تکان دهنده ترین چیزها در مورد این شخصیت از طریق فلش بک های برادر کوچکترش ایرون فاش می شود. در نسخه سریالی، ایرون سلطنت را تقدیم یورون می کند اما در کتاب های مارتین او در مقابل خواسته برادرش مقاومت کرده و سزایش را نیز می بیند. در جریان شکنجه هایش، صدای باز شدن یک در به شکنجه ای ترسناک برای ایرون تبدیل می شود زیرا این صدا او را به یاد شب هایی در دوران کودکی می اندازد که یورون شبانه وارد اتاقش شده و به او تعرض می کرده است. بله شخصیت های منفی کتاب های مارتین در نوع خود بدترین ها هستند!