در همان اولین برخورد با شخصیت جاوید، آنهم درست در نقطه شروع «یاغی»، مطمئن شدیم با علی شادمان دیگری مواجه هستیم. هیکل ورزیده، لحن تهخطی، چَشم گفتنهای از سر ادب، تیز و بز بازی و خیسی چشم هایش از سر عاشقی به دلمان نشست، اما غافلگیرمان نکرد. غافلگیر نشدیم چون انتظارش را داشتیم. این اولین بار نیست که علی شادمان برای نقشی جدید، قالب میشکند و سبک و سیاقی متفاوت در بازی اش به نمایش میگذارد.
شادمان را سال هاست میشناسیم. از همان وقتی با آن قد کوتاه و چهره لطیف و لبخند مهربان در «میم مثل مادر» ویولون مینواخت و با آن دستگاه اکسیژنش به دوست همسایهاش سر میزد بازیاش را دیدهایم. شادمان جلوی چشممان بزرگ شد. بازی کرد و با «سرزمین کهن» و «کیمیا» و «ویلاییها» و … قد کشید و رسید به نقطهای که وقتی در «دیوار به دیوار» بازیاش را دیدیم مطمئن شدیم قرار است به زودی در قامت جوانی تازهنفس، اتفاقهای مهمی را رقم بزند.
همین هم شد. بازی او در قامت یک پسر جوان افغان در «مردن در آب مطهر»، بهمان ثابت کرد میتواند از پس هر نقشی بربیاید. غافلگیری اصلی وقتی بود که در «شنای پروانه» با نقش اشکان خروس، تصویر جدیدی به نمایش گذاشت. تصویر یک لات پایینشهری که آب و الکل را قاطی میکرد و جای عرق میرساند دست مشتری و عمق لوطیگریاش این بود که از آن به بچهمحلهایش نفروشد و پای هاشمداداش بایستد. شادمان از همانجا انتظارمان را چند برابر بالا برد.
در «میخواهم زنده بمانم» با شخصیت کاوه باز هم تصویری متفاوت پیش رویمان گذاشت. این بازگر جوانی خام و عاشقپیشه بود که برای رسیدن به دختر مورد علاقهاش دست به هر کاری میزد. از یک طرف دارای احساساتی لطیف بود و مدام چشمهایش از اشک پر میشد و از طرف دیگر با روحیهای عصیانگر و جنگنده اجازه نمیداد چیزی او را از هدفش دور کند.
شادمان حالا در ۲۵ سالگی، در بهترین نقطهای است که هر بازیگری میتواند در این سنوسال باشد. موفقیت او از سر شانس و اقبال نیست. یک شبه و دو شبه هم به دست نیامده. تکتک حالات و رفتار و جنس نگاه و تمرکزش روی دیالوگها نشان از پختگی زیاد او دارد. او با نقش جاوید در مرکز توجههاست. حالا دیگر همه از همه طرف چشم امیدشان به اوست. به قدمهایی که باید بردارد، نقشهای مهمی که قرار است بازی کند و شخصیتهای جذابی که میتواند از خودش به جا بگذارد.