رضا درستکار، منتقدر سینما و تلویزیون معتقد است کوچ هنرمندانی چون ایرج طهماسب و مرضیه برومند از تلویزیون به شبکه نمایش خانگی، به خواست مدیران سازمان صداوسیما است، چون این مدیران که نه اصلاح طلبند و نه اصولگرا معتقدند که حالا نوبت ماست و با کسی هم شوخی و تعارف ندارند.
یک پسر بچه بامزه مو فرفری که چندان هم مودب نیست، یک قیمه خانم که دستپخت خوبی دارد، یک پشه که دنبال زدن است، یک مگس مهربان مودب و ایرج طهماسب که کلاه قرمزی او را آقای مجری خطاب میکرد اما حالا همه به او میگویند طهماسب، دور هم جمع شدهاند و یک سریال به نام «مهمونی» را به شبکه نمایش خانگی آوردهاند. درصورتی که این سریال هم میتوانست مانند «کلاه قرمزی» روی آنتن تلویزیون برود که نشد یا نخواستند.
طهماسب که کارگردان «مهمونی» است، سالها قبل «کلاه قرمزی» را برای تلویزیون میساخت، ولی از یکجایی به بعد، دیگر نتوانست همکاری خود با صدا و سیما را ادامه دهد و با یک ایده جدید به شبکه نمایش خانگی آمد.
پس از کوچ ایرج طهماسب، نوبت به مرضیه برومند رسیده است؛ کارگردانی که آثاری مانند «قصههای تابه تا»، «خونه مادربزرگه»، «مدرسه موشها» و… روی آنتن تلویزیون برده بود، حالا به سمت شبکه نمایش خانگی رفته و سریال عروسکی جدیدش به نام «کلیله و دمنه» را ساخته است.
به جز مرضیه برومند و ایرج طهماسب، هنرمندان زیادی یا با خواست خود و یا با خواست مدیران از سازمان صداوسیما جدا شده و به سمت شبکه نمایش خانگی رفتهاند، هنرمندانی مانند هومن سیدی، جواد عزتی، سید شهابالدین حسینی، عادل فردوسیپور و… که ترجیح دادند یا مجبور شدند بهخاطر محدودیتها، تنگ نظریها و حتی مسائل مالی، به سمت شبکه نمایش خانگی بروند و دست تلویزیون را خالی بگذارند. اما چرا این کوچ آن هم با این شدت در حال رخ دادن است؟
مدیرانی که روی کارآمدند نه با کسی تعارف دارند نه شوخی
همکاری هنرمندان باشبکه نمایش خانگی هیچ ایرادی ندارد، چون اگر کمی منطقی باشیم فقط هنرمندان هستند که میتوانند در آنجا فعالیت کنند، اما ماجرای اصلی اینجاست که چرا این هنرمندان از تلویزیون به سمت شبکه نمایش خانگی کوچه میکنند و دیگر هرگز باز نمیگردند؟
رضا درستکار، منتقد سینما، در پاسخ به این پرسش میگوید: «رسانههای رسمی ما مانند رادیو و تلویزیون به تصرف درآمدهاند و بعد هم نسلی جدید از مدیران روی کار آمدهاند که تعارف و شوخی هم ندارند، نه اصلاحطلباند و نه اصولگرا؛ در صحبتهای مختلفی که با برخی از این مدیران داشتم، با صدای بلند خواهان کنار رفتن دیگران هستند و بیرودرواسی میگویند حالا نوبت ماست. آنها نمیخواهند اجازه دهند اتفاقی دیگر رخ دهد، حتی به قیمت از دست رفتن کیان فرهنگی کشور، بنابراین دیگر جایی برای امثال مرضیه برومند و ایرج طهماسب در تلویزیون نیست و این پایان ماجراست. تازه! شما نگاه کنید که هنرمندانی مثل این عزیزان و بیرون رانده شده از سازمان صداوسیما کارشان در حوزه سرگرمی است، نه سیاسیاند و نه حتی اجتماعی و تلخ و گزنده! حالا بنگرید وضع دیگران چیست.»
مدیرانی که در صداوسیما روی کار آمدهاند، میگویند نوبت ماست، باکسی شوخی و تعارف ندارند و اصلاح طالب و اصولگرا هم نیستند
این منتقد درباره یک دستسازی فضای فرهنگی و هنری کشور به ویژه در پهنه تلویزیون، توضیح میدهد: «یک تئوری است که میگویند همه چیز باید در حوزه فرهنگ و هنر یکدست شود و طبعا نتیجه این اتفاق در حوزه فرهنگ و هنر این سرزمینِ متنوع و خدادادی از انواع فرهنگها و خردهفرهنگها، زبانها، آواها، قومها، طوایف مختلف و… یک شکست تمام عیار است. بروید به سرنوشت کره شمالی و روسیه و کشورهای بسته کمونیستی نگاه کنید، هر جا که مقابل فکر و فرهنگ و اندیشه سد زدند و به هنرمند و پیامآور فشار آوردند و به چشم سرباز نگاهشان کردند و خواستند ارتش متحد بسازند، همین شد. کار فرهنگها، تفکیک و تمیز سره از ناسره است، کار دولتهای یادشده، ارتشسازی بود، حوزه فرهنگ با حوزه سیاست و قدرت متفاوت است. آنها میخواهند همه با یک فرمان بنشینند، و با یک فرمان هم بلند شوند. این نمیشود.»
عملکرد صداوسیما به ضرر قدرت سیاسی است
به نظر میرسد که مدیران سازمان صدا و سیما با پافشاری کردن روی عقیده و سلیقه خود، نمیدانند از همان دری که تفکرات شخصی وارد سازمان صداوسیما شود، از همان در هم هنرمندان و مخاطبان بیشتری خارج میشوند.
درستکار در اینباره میگوید: «یک طرف داستان هم بحث رفتن به سمت صنعتی شدن و خصوصی شدن است، این یکی از نتایج این اتفاق است، قبلا قرار بود آموزش و مدرسه و تحصیل در دانشگاهها رایگان باشد، اما حالا فرهنگ و هنر هم پلی شده است برای درآمدزایی! این با ذات قانون اساسی ما در تعارض است. همه جای جهان، دولتها به فرهنگ و هنر سوبسید و یارانه میدهند و این را برای در تعادل نگاه داشتن فرهنگ با سایر حوزهها ضروری میدانند.»
این که مدیران صدا و سیما، کار را به نابلدها بسپارند و تجربه و کیفیت را با عنوان جوانسازی مدیران از میدان بهدر کنند، عین خیانت به آرمانهاست و نتیجهای جز شکست نخواهد داشت.
او با اشاره به کوچ هنرمندان از تلویزیون به سمت شبکه نمایش خانگی، ادامه میدهد: «این چه پروژه، برنامه یا انتقامی است؟ کدامین نیرو این بلا را سر ایران و فرهنگ ما میآورد؟ واقعا نمیدانم، اما هر کسی هست، انگار دارد کارش را به درستی انجام میدهد. وقتی کوچ هنرمندان و کارگردانان به شبکه نمایش خانگی رخ میدهد، هزینه سرگرمی هم گرانتر میشود، شاید این ماجرا برای هنر در نگاه اولیه بد هم نباشد که بتواند روی پای خودش بایستد، ولی برای مردم که باید با حوزه فرهنگ و سینما ارتباط برقرار کنند، این اتفاق رسما نامردی است. در واقع با این اتفاق، مردم باید برای سرگرمی حداقلی خود هزینههای بیشتری پرداخت کنند و این برای دوش مردم ایران آنهم با گرانیها واقعا سنگین است.»
این منتقد میافزاید: «اتفاقا صاحبان قدرت اینجا شاید متضرر هم بشوند؛ چون تلویزیون ایران موجب استحکام قدرت سیاسی است و این رویه در نهایت ممکن است به سود آنها هم تمام نشود.»
تلویزیون پول ندارد، هنرمند عطایش را به لقایش میبخشد
موضوعات مالی هم یکی دیگر از مواردی است که باعث دفع هنرمندان از صدا و سیما شده است. مهران مهام، تهیهکننده، در گفتوگویی اعلام کرده بود چون نتوانسته است از لحاظ مالی، جواد عزتی را نگه دارد، ادامه سریال «دردسرهای عظیم» را نساخته است.
هنرمند وقتی میبیند از یک طرف با افکار عمومی مردم در چالش است، از سوی دیگر مدیران تلویزیون میخواهند با حداقلها عقاید خودشان را اعمال کنند و در نهایت هم پولی به آنها تعلق نمیگیرد، ترجیح میدهد به شبکه نمایش خانگی برود
درستکار در واکنش به این سخن، میگوید: «اتفاقا جواد عزتی را میشناسم، هنرمندی فرهیخته است و ملاکش برای پذیرفتن یا نپذیرفتن یک نقش، مسئله مالی نیست. اما هنرمند میبیند از یک طرف با افکار عمومی مردم در حال چالش است، از یک طرف هم مدیران میخواهند با حداقلها عقاید خودشان را اعمال کنند، در نهایت هم پولی به آنها تعلق نمیگیرد، بنابراین در ارزیابی نهایی، آنها ترجیحا به سمت شبکه نمایش خانگی میل میکنند که انتظارات نامعقولشان هم خیلی کمتر از تلویزیون است.»
او در پایان تاکید میکند: «معالوصف! من انتهای این پروژه را یک شکست تمام عیار برای موضوعات بنیادی میبینم. این که شما کار را به نابلدها بسپارید و الکی تجربه و کیفیت را با عنوان جوانسازی مدیران از میدان بهدر کنید و شایستگی را که ارجح و ناظر بر جوانی است، حذف کنید، عین خیانت به آرمانهاست و نتیجهای جز شکست نخواهد داشت. باور کنید این داستان خیلی زودتر از آن چیزی که همه فکرش میکنند رخ خواهد داد.»