یک رئیس فدراسیون ریاکار که بدون شایستهسالاری به میز رسیده برای اجلاس کنفدراسیون فوتبال آسیا راهی مالزی میشود؛ اما وقتی میفهمد زیدان در اندونزی است تصمیم میگیرد بین راه برای مذاکره با زیدان راهی این کشور بشود اما حواشی زیادی گریبانش را میگیرد. چرا؟ ماجرا از این قرار است که چند سال قبل و با پرفروش شدن فیلمهایی مثل «من سالوادور نیستم»، «چهار انگشتی» و «تگزاس»، ساخت فیلم در لوکیشنهای خارجی مثل برزیل، تایلند و… محبوب شد. چند بازیگر محبوب در یک لوکیشن شیک، با یک فیلمبرداری سریع و کم هزینه، فیلمی را میساختند که میتوانست پرفروش باشد، بهخصوص اینکه فرمول حضور یک فرد در ظاهر مذهبی در یک موقعیت اشتباهی جواب میداد. اما با شیوع کرونا در سه سال قبل، تولید چنین فیلمهایی کنسل شد و آخرینش «خط استوا» اثر اصغر نعیمی بود که بعد از ۳ سال تازه اکران شده است. با معرفی بیشتر این فیلم همراه ما باشید.
سفر بیمزه با فرمولهای کهنه
«خط استوا» با بازی فرهاد اصلانی، سیامک انصاری و آزاده صمدی یک فرمول تکراری دارد. مردی که سعی میکند برای حفظ جایگاهش ظواهر امر را رعایت میکند عازم جزیره بالی میشود که به وجود سواحل آزاد معروف است. او رئیس فدراسیون فوتبال ایران است و حین سفرش به اندونزی چون شورش کشور را فرار میگیرد همراه نائب رئیسش که او هم هیچ تخصصی در فوتبال ندارد به بالی میروند. آنجا با یک دختر ایرانی آشنا میشوند که اهل سفرهای ماجراجویانه است. ایرانیها در آنجا رئیس فدراسیون را میشناسند و برای همین رئیس سعی میکند برای حفظ ظاهر جلساتی با اعضای دپارتمان بانوان فوتبال بالی ترتیب دهد و بعد هم چند ماجرای دیگر و….
ایده سوخته
یک جزیره پرحاشیه، دو آدم متظاهر در موقعیت اشتباهی و پشت پرده رفتارها و زیرآبزنیهای مدیرانی که بدون شایستهسالاری منصبی میگیرند و به جای تلاش برای بهتر کردن اوضاع فقط دنبال محکم کردن پای خودشان هستند. ایده در ظاهر جذاب است، اما وقتی مخارج فیلم به دلار است همه چیز دمِدستی میشود. دیالوگهای سطحی، موقعیتهای سوخته و تکراری که بینش گاهی یکی دو شوخی موثر وارد کار میشود. اصغر نعیمی کارنامه پرباری در سینما ندارد اما انتظار میرود فیلمهایش پسرفت در کارنامه خودش نباشند؛ درحالیکه «خط استوا» یک پسرفت جدی است. فیلم گره جدی ندارد که مخاطب را با داستان همراه کند. چند موقعیت سطحی بهم وصل شدهاند. شخصیتپردازی عمق ندارد، قرار نیست در یک کمدی با آدمهای عمیقی مواجهیم، اما انتظار میرود لااقل برای همراه شدن با فیلم، مابهازای بیرونی شخصیتها را پیدا کنیم. اما این فیلم فاقد شخصیتهایی است که بتوانند مخاطب را همراه و همدل کنند. دلیل و انگیزهای برای رفتارهای شخصیتها درک نمیکنیم. بهطور مثال حمید با بازی سیامک انصاری نائب رئیس فدراسیون است. جوانی که دوست دارد هیجان زندگی را تجربه کند. اما گریمش شبیه یک مرد ۵۰ ساله است. بدتر اینکه او از چنان حماقتی برخوردار است که شخصیتپردازیاش را از یک کاراکتر کاریکاتوری، به یک تیپ بینهایت ضعیف بدل میکند که برای مخاطب قابل درک نیست. با این اوصاف وقتی ایده تکراری، اجرا ضعیف، ملات فیلمنامه کم و کمدی هم سرحال نیست، فقط نمک ذاتی بازیگران میتواند یک فیلم را نجات دهد که آنهم در طراحی، نقشآفرینی و ویژگی ذاتیشان نیست و باید فیلم را ایده سوختهای بدانیم که محال است مخاطبش آن را به دیگران پیشنهاد بدهد.