🎉 تخفیف‌های ویژه بلک فرایدی! فقط تا پایان امروز! همین حالا خرید کنید 🎉

دوست‌داشتنی‌ترین آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان شدند

در این مطلب به برخی از شخصیت‌های محبوب و شاخص سریال‌های تلویزیونی چند سال اخیر نگاهی می‌اندازیم.

سریال Better Call Saul از اسپین‌آف‌هایی است که شاید توانسته از سریال اصلی خودش(بریکینگ بد) بهتر باشد. وینس گیلیگان و پیتر گولد با ساخت این اسپین‌آف توانستند خاطرات دنیای «بریکینگ بد» را زنده نگه دارند. سریال درباره وکیلی به نام «جیمی مک‌گیل» با بازی باب ادنکیرک است که او را از سریال بریکینگ بد به اسم «ساول» به خاطر می‌آوریم.

جیمی روابط مویرگی زیادی با قاتلان، مزدورها و افراد جنایتکار داشته که حتی فکرش را هم نمی‌توانیم بکنیم که یک وکیل بتواند با چنین افرادی در ارتباط باشد؛ چه بسا آن افراد ممکن است علیه قانون باشند. با پخش این سریال، کاراکتر جیمی به محبوبیت خاصی در بین مخاطبان تبدیل شد. به همین بهانه به برخی از شخصیت‌های محبوب و شاخص سریال‌های تلوزیونی چند سال اخیر نگاهی می‌اندازیم. لازم به ذکر است این لیست می‌توانست شاهد اسم‌های دیگری هم باشد و طبعا سلایق متفاوت است.

والتر وایت / بریکینگ بد

دوست‌داشتنی‌ترین آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان شدند

شاید جنایت‌های سنگدلانه‌ای ترتیب دهد و نقشه‌های هوشمندانه‌ای بکشد که زندگی اطرافیانش را خراب کند، ولی نمی‌توانید دوستش نداشته باشید و تحسینش نکنید. هیچ‌وقت تکلیفتان روشن نیست که او را در کدام دسته‌بندی قرار دهید. قهرمان؟ ضد قهرمان؟ هیولا؟ انسان؟ وقتی شخصیت انقدر پیچیده باشد که در هیچ چارچوبی نگنجد، یعنی به قدری واقعی و چند لایه خلق شده که آدم را به وحشت می‌اندازد. نمی‌دانید دوستش داشته باشید و برایش دل بسوزانید، یا ازش متنفر باشید و منتظر باشید زودتر به سزای اعمال هولناکش برسد. والتر وایت مخاطب را در دوراهی‌های اخلاقی بی‌شماری قرار می‌دهد که باعث می‌شود خیلی از پیش‌فرض‌های همیشگی‌اش را زیر سؤال ببرد.


 

راست کول / کارآگاه حقیقی

دوست‌داشتنی‌ترین آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان شدند

به احتمال زیاد شما هم با این موضوع موافق هستید که شخصیت «راست کول» را اصلا نمی‌توان بدون حضور متیو مک‌کانهی تجسم کرد. این شخصیت را همچنین نمی‌توانیم به‌راحتی با کلمات توصیف کنیم؛ شخصیتی دیوانه که از سایرین عاقل‌تر بود، شخصیتی به‌ظاهر آرام که اصلا آرام نبود و شخصیتی دوست‌داشتنی که در عین‌حال می‌توانست بسیار منفور باشد. شخصیت راست نبوغ شخصیت‌پردازی سازندگان این سریال را به‌رخ می‌کشد، شخصیتی که به‌طورحتم هر بازیگری علاقه دارد که به ایفای نقش آن بپردازد. پیزولاتو، کارگردان سریال برای متیو مک‌کانهی، شخصیت مارتین هارت را درنظر داشت و شخصیت راست کول را برای او مناسب نمی‌دانست.


تامی شلبی / پیکی بلایندرز

دوست‌داشتنی‌ترین آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان شدند

تامی از لحاظ روحی ضربه خورده، به شدت خشن هست ولی در کنار ویژگی های نامناسب و مخربش، خصوصیاتی دارد که او را تبدیل به این کاراکتر می‌کند. یک آدم جاه‌طلب، نترس و با اقتدار که به هر چیزی که می‌خواست رسید. تامی را با دو ویژگی بارز می‌شناسیم؛ نخست این که او در تمام موقعیت های پرفشار و سخت آرامشش را حفظ می‌کند و همین باعث ویژگی دومش هم می‌شود؛ اینکه می‌تواند نسبت به آن موقعیت باهوش‌تر رفتار می‌کند و اوضاع را به نفع خودش پیش ببرد. ولی چگونه می‌شود در چنین موقعیت‌هایی آرامش داشت و از همه مهمتر کاری کرد که موقعیت را به نفع خودمان تغییر دهیم؟


مایکل اسکافیلد / فرار از زندان

دوست‌داشتنی‌ترین آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان شدند

مایکل اسکارفیلد شخصیت محوری داستان است و بینندگان انبوه این سریال بیش از همه نام فرار از زندان را با تصویر مایکل اسکارفیلد به یاد می‌آورند: برادر کوچک‌تر لینکلن باروز و مهندس سازه و برخوردار از نبوغ ذاتی بی نظیر. در تعریف شخصیت پیچیده مایکل باید به یک بیماری روانی او اشاره داشت. بیماری کمک و فداکاری! مرضی که باعث می‌شود خود را موظف به نجات هر عنصر در خطری بداند. در طول داستان گره‌هایی ایجاد شده‌اند تا به دست یا بهتر بگوییم به ذهن توانمند مایکل باز شوند. از زبان خودش و اطرافیانش چند بار با این جمله رو به رو می‌شویم که: «تو برای برقراری عدالت آمدی».


فرانک آندروود / خانه پوشالی

دوست‌داشتنی‌ترین آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان شدند

«فرانک آندروود» نماینده حزب دموکرات کنگره در کمپین انتخاباتی ریاست جمهوری به «گرت واکر» نامزد این انتخابات کمک می‌کند و او را به قدرت می‌رساند. اما «گرت» که به او قول وزارت امورخارجه را داده بود، تصمیم خود را پس از پیروزی تغییر می‌دهد و به او می‌گوید که باید در همان پستی که در کنگره داشتی، باقی بمانی تا در مدیریت کنگره و جلب حمایت اعضای آن به دولت کمک کنی. آندروود، قدرت را به صخره‌های نفوذناپذیری تشبیه می‌کند که در دل تاریخ جاودانه‌اند و ارزش پول را در مقایسه با قدرت، ناچیز تلقی می‌کند؛ به همین دلیل برای استفاده ابزاری از اطرافیان برای تحکیم قدرت خود هیچ تردیدی ندارد. در راه رسیدن به قدرت، فرانک نقشه‌ معینی دارد: «می‌توانی هر کسی را که مانعی در سر راه توست را از بین ببری و همچنین از هر کسی برای رسیدن به قدرت استفاده و سؤاستفاده کنی». این قانون همیشه و همه جا برای آندروود حکم می‌کند؛ممکن است او یک لحظه دستان کسی که چند لحظه پیش زندگی‌اش را نابود کرده بفشارد و لبخند گرمی هم تحویل‌اش دهد بدون اینکه مورد اتهام قرار بگیرد.


دنریس تارگرین / بازی تاج و تخت

دوست‌داشتنی‌ترین آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان شدند

اسطوره‌ای‌ترین زن «بازی تاج و تخت» است. اگر کفه یخ در اختیار استارک‌ها، مهم‌ترین خاندان داستان است کفه آتش دنریس تارگرین است. در وجودش هم وقار و هوشمندی آتنا را دارد، هم وفاداری هرا در زندگی مشترک و هم مادرانگی دیمیتر نسبت به مردم و اژدهایانش. با اینکه قرار بود کال دروگو نردبانش برای بازگشت به وستروس باشد در زندگی مشترک وفاداری و شجاعت را یاد می‌گیرد. اگر می‌خواهید تصویر درستی از دنریس داشته باشید شرح دو سکانس بهتان کمک خواهد کرد. کال دروگو زخمی شده و امیدی به بهبودش نیست اما دنریس حاضر نمی‌شود مردی را که اول کار با زور و بخاطر شرایط با او ازدواج کرده در صحرا رها کند. به جایی می‌رسند که نیمی از قبیله در حال مرگند. نه فقط از گرسنگی و تشنگی که بیشتر از ناامیدی. دنریس قبول می‌کند که طبق رسوم قبیله کال دروگو را وسط آتش بگذارند تا جسم بی‌جانش خاکستر شود. برخلاف برادر بزدلش، دنریس واقعا از تبار آتش است. پس سرش را بالا می‌گیرد و با آن سه تخم اژدها که مثل گرانبهاترین الماس دنیا تمام مدت سفر با دقت همراه خودش آورده به میان آتش می‌زند تا هم با همسرش خداحافظی کند و هم خودش را مطمئن کند که یک تارگرین واقعی است. صبح که آتش خاموش می‌شود دنریس صحیح و سالم با سه اژدها بر دوش‌اش مثل ققنوس از میان خاکسترها متولد می‌شود. از همان لحظه تبدیل به قدرتمندترین و تحسین‌برانگیزترین زن سریال می‌شود.


میر شیهان / میر از ایست‌تاون

دوست‌داشتنی‌ترین آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان شدند

 داستان سریال درمورد یک کارآگاه به اسم «میر شیهان» است که در شهر کوچکی در ایالت پنسیلوانیا زندگی می کند. یک روز، یک پرونده قتل محلی به دست او می رسد که باید در سریع ترین زمان ممکن آن را حل کند. ساختار سناریوی سریال به ظاهر بر این اساس است که در کنار دنبال کردن معمای کشف قاتل، به ابعاد مختلف کاراکتر «میر» نیز سرک بکشد و هر بار ما را با یک بُعد تازه از زندگی او و نوع برخوردش با چالش‌های زندگی‌اش آشنا کند. در این مسیر طبعا در موقعیت‌های مختلف و در کنار بازی بسیار خوب «کیت وینسلت» به خصوص در جزییات چهره‌اش، همدلی ما را هم برمی‌انگیزد. پختگی کیت وینسلت در این سریال همه چیز را تکمیل کند به گونه‌ای که در جزییات چهره میر، بیش از فیلمنامه، حرف‌ها و قصه‌های ناگفته‌ دیده می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Support

سوالات و پشتیبانی

تماس با ما