نمایش فیلم «داستانهای هزار و یک روز» در شهر لسآنجلس آمریکا با حاشیههایی همراه شد. برنامهای که با حضور پرویز پرستویی، گوهر خیراندیش و زینب احمدزاده (به نمایندگی از پدرش) برگزار شد. همان ابتدا و هنگامی که گوهر خیراندیش برای حضور در سالن کوچک نمایش از ماشین پیاده میشود، عدهای با داد و فریاد به این هنرمند باسابقه میتازند و شعار شرم بر تو میدهند.
گوهر خیراندیش میایستد تا به اعتراضها پاسخ بدهد. حرف معترضان همراهی پرویز پرستویی با سردار قاسم سلیمانی است، اما خیراندیش فرصت پاسخدادن پیدا نمیکند. معترضان صدایشان را تا جایی که میتوانند بلند میکنند و میکوشند خیراندیش را مقهور خود کنند. هرچند او برای دقایقی میایستد و با معترضان همکلام میشود، اما حرفهای آرام او مقابل فریادهای یک گروه هماهنگ راه به جایی نمیبرد.
داخل سالن نمایش هم اوضاع بهتر نیست. شخصی به نام سام (احسان) رجبی، ورزشکار ایرانی مقیم آمریکا و عضو سابق تیم ملی جودو که اکنون به یک فعال شبکههای اجتماعی تبدیل شده است، از پرستویی انتقاد میکند؛ نحوه انتقاد او و پرسشهایش روی اعصاب میرود. او به جای پرسش، بیانیه صادر میکند، وقتی نوبت پاسخگویی پرستویی میرسد، با او مشاجره میکند و در پایان نشست دوباره سراغ او میرود و با لحن و تلاش خاصی مزاحمت ایجاد میکند، به این بهانه که قصد پرسشگری دارد. در تمام مدت نیز در حال فیلمگرفتن از پرویز پرستویی است. در نهایت موفق میشود کاسه صبر پرستویی را لبریز کند. او ضربهای به مچ دست سام رجبی وارد میکند و موبایل او روی زمین میافتد. جودوکار سابق به بیمارستان میرود و ادعا میکند دچار ضربه جسمی و روحی شده است. درباره اتفاق پیشآمده چند نکته قابل طرح است.
۱- پرویز پرستویی در این گفتوگو نتوانست تمرکز خودش را حفظ کند، تلاش کرد پاسخگو باشد و طرف مقابل را قانع کند؛ اما کسی که سؤال میکرد، برای قانعشدن نیامده بود. او قرار نبود قانع شود. پرستویی نتوانست این مطلب را درک کند، پس به چالش با او پرداخت و وارد بازی سام رجبی شد. نتیجه هم حرکت اشتباه پرستویی بود و بازتابهای فراوانی که پیدا کرد.
۲- پرویز پرستویی یک هنرمند باسابقه، شخصیت فرهنگی و فعال اجتماعی است که سرمایه اجتماعی قابل قبولی دارد. او موظف است شأن و منزلت خودش را حفظ کند. برخورد فیزیکی توسط او به هر دلیلی هم که باشد قابل پذیرش نیست.
۳- تیم هنرمندانی که به آمریکا سفر کردند، باید وضعیت احتمالی را پیشبینی میکردند و برای مواجهه با چنین شرایطی آماده میشدند. به نظر میرسد هنرمندان کمتر از مشورت دیگران استفاده میکنند. برای چنین سفری میتوانستند پرسشهای احتمالی را در نظر بگیرند و برای هرکدام پاسخی مناسب تهیه کنند. حتی میتوانستند پاسخهایشان را به شکل مکتوب و رسمی منتشر کنند. دنیای امروز به حدی پیچیده شده که هنرمندان مشهور بهتنهایی قادر به مدیریت فضای اطراف خود نیستند.
۴- آبان ۹۸ یکی از روزهای تلخ در تاریخ ایران است. از آن روزهایی که تعداد بیشماری از مردم ایران به گرانشدن بنزین اعتراض کردند و لازم است درباره آن به مردم توضیح داده شود. اما چرا پرویز پرستویی؟ او که یک مقام سیاسی و امنیتی و حتی یک مسئول دولتی نیست. اصرار و پافشاریای که پرویز پرستویی را زیر ضرب این رخداد تلخ بگذاریم، برای چیست؟ آیا پرستویی منتقد حوادث آبان ۹۸ نیست؟
۵- پرویز پرستویی هنرمندی از جنس مردم است. کسی که در مرکز توجه قرار دارد و به دلیل فعالیتهای اجتماعی و هنری خودش و همچنین پستها و نوشتههایش در شبکههای اجتماعی بیشتر دیده میشود. به همین دلیل کسانی از جنس پرستویی هر روز ممکن است تحت قضاوت قرار بگیرند. امروز به دلیل مطلبی که از خواندن آن خوشمان آمده و مطابق با نظر و سلیقهمان است، او را تحسین میکنیم و فردا به دلیل محتوایی که نمیپسندیم، او را دشنام میدهیم؛ اما پرویز پرستویی را باید با همه داشتههایش و فعالیتهایش قضاوت کرد و نه فقط یک عکس یا یک حرف.
۶- فضای مجازی به فضایی جیغ تبدیل شده است؛ یعنی هرکسی که بلندتر داد بزند صدایش بیشتر شنیده میشود. منظور از فضای جیغ، جنس نوشتهها و گفتههایی است که مطرح میشود. انگار مسابقهای وجود دارد که هرکسی زردتر نوشت و تندتر گفت، پیروز میدان است. در ماجرای پرویز پرستویی نیز همین مسئله پیش آمده است. بیمحابا میتازند و بیرحمانه قضاوت میکنند. انگار اعصاب همه فرسوده شده باشد.
۷- جامعه ما دوقطبی شده است. آنچنان فضایی به وجود آوردهاند که هیچکس در امان نیست. انگار هر یک از ما باید حتما یک طرف را انتخاب کنیم. راه میانهای وجود ندارد؛ یا این طرف یا آن طرف. اما این فشار تنها از طرف سام رجبی و مانند سام رجبیها نیست. در کشور خودمان هم کسانی که از تربیونهای رسمی برخوردار هستند، دائما بر طبل دوقطبی میکوبند. حرفها و رفتارهایشان موجب بیاعتمادی، ناامیدی و سرخوردگی میشود و بنیانهای جامعه را به خطر میاندازد. حرفهایی که شکاف بین فرهنگ رسمی و غیررسمی از نتایج آن است.
۸- در حال حاضر و در فقدان یک رسانه معتبر، شاهد هستیم که فضای دوقطبی تشدید میشود. درعینحال افراد و جریانهایی که در دو سوی طیف قرار دارند، با گفتهها و رفتارهایشان، تلاش میکنند هرچه را میانه است، بزنند و بیاعتبار کنند. دیروز اصغر فرهادی بود و دولتآبادی، امروز پرستویی است و گوهر خیراندیش، فردا هم نوبت دیگران. نان عدهای در خالیشدن فضای میانه است، ولی مصلحت جامعه در تقویت میانه. نقش نیروی خیرخواه جامعه این است که نهراسند، این هیاهوی افرادی است که گلویشان برای فریادکشیدن آماده است، اما تعدادشان اندک است. روزی که میانه بیهراس و ثابتقدم حاضر شود، معلوم خواهد شد تا چه اندازه قدرت و اعتبار دارند.
۹- پرستویی میتواند مانند بسیاری از هنرمندان کشورمان عافیتطلبی پیشه کند؛ اما او به سیستانوبلوچستان میرود و به محرومان کمک میکند، به اتفاقات جامعه حساس است و به آنها واکنش نشان میدهد، تلاش میکند برای محکومان به اعدام رضایت بگیرد، به رضا رویگری کمک میکند و دهها فعالیت دیگر. راه سخت و دشواری که خسته میکند و ادامهدادنش روحیه میخواهد. به قول پرستویی مبارزهاش برای طول است و نه عرض. پس باید انرژی خودش را برای طیکردن این مسیر حفظ کند.
۱۰- مردم ایران خشمگین، نگران و عصبانی هستند. مردمی که به حال خودشان رها شدهاند. انگار کسی آنها را نمیبیند. رهاشده در فقر، تنگدستی، مردمی ناامید و بیاعتماد، بدگمان و دچار سوءظن، گروهگروه و چندپاره، مغبون و زیاندیده، معترض و ناراضی. بخشی از واکنشهای مردم به شرایط کشور را میتوانیم در شبکههای اجتماعی ببینیم. در ماجرای پرویز پرستویی و شخصی که معترض او بود نیز همین مسئله بهوضوح قابل رؤیت است. جامعه ایران با آسیبهای فراوان مواجه است. سرمایه اجتماعی بهشدت ضعیف شده و عوامل درونزای مخرب افزایش پیدا کرده است.