تینا پاکروان در توضیح این عکس نوشت:

واقعا وطن کجاست؟ جایی که تو را پس می زند و وادار می کند ترکش کنی یا جایی که تو را در آغوش می گیرد و محافظت می کند؟ جایی که در آن بدنیا می آیی یا جایی که در آن از دنیا می روی؟
آنچه در زادگاهت گذرانده ای محدود است اما وقتی جایی میمیری و به خاک سپرده می شوی، دانه ی آن خاک
می شوی و تا ابد همانجا می مانی.
این دومی بیشتر به اش می آید وطن باشد. جایی که رهایت می کند به امان خدا و نگهت نمی دارد، وطن نیست؛ گیریم آنجا بدنیا آمده باشی.

نوشته بالا تکه ای از رمان جذاب و تاثیرگذار برلینی ها نوشته دوست عزیزم کاوه است. اما این تکه از رمان خیلی روی ذهنم تاثیر گذاشت. واقعا مگر می شود وطن جایی جز آنجا باشد که بدنیا آمده ای؟ از طرفی راست می گوید آمدنت دست تو نیست ولی رفتن، شاید. دست کم می توانی تصمیم بگیری با کجای خاک این جهان درآمیزی.
اما عشق به وطن چه می شود؟!
نظر شما چیست؟!