یافتههای تازه محققان نشان میدهد که «تجربههای نزدیک به مرگ» توهم نیست.
«یک نور خیرهکننده در انتهای یک دالان، گروهی از فرشتگان یا ارواحی که بهآرامی حرکت میکنند و با آرامشی وصفناپذیر شما را به سوی خود میخوانند و … تمام لحظههای زندگی از جلوی چشمانت میگذرد. اینها روایتهای مشابهی است و از کسانی میشنویم که «تجربه نزدیک به مرگ» را داشتهاند. این روزها در ماه مبارک رمضان پخش برنامه «زندگی پس از زندگی» از شبکه چهار سیما همچون سالهای گذشته بینندگان فراوانی دارد.
با این حال از نظر علمی مفهوم تجربه نزدیک به مرگ یا اندیای (NDE سرواژه Near-death Experience) بهخوبی تعریف نشده است. برای مثال اگر از یک متخصص مغز و اعصاب یا یک پزشک مراقبتهای ویژه بپرسید که تجربه نزدیک به مرگ چیست یا به چه معناست، این پرسش آنها را اندکی دستپاچه میکند یا به دلیل اختلاف نظرهای بسیار، این موضوع را بحثی پرمناقشه عنوان میکنند. آنها معمولا فقط میگویند که به تحقیقات بیشتری نیاز است. با این حال اخیرا گروهی از دانشمندان با تخصصهای مختلف و از رشتههای گوناگون، بیانیه مشترک جدیدی را در خصوص «مطالعه مرگ» منتشر کردهاند.
این مقاله که در سالنامه آکادمی علوم نیویورک منتشر شده، اولین بیانیه بررسیشده در مورد مطالعه علمی مرگ است. این تحقیق با هدف ارائه بینشی در مورد مکانیسمهای بالقوه، پیامدهای اخلاقی، ملاحظات روششناختی برای تحقیقات سیستماتیک و شناسایی مسائل و مناقشات در حوزه مرگ طراحی شده است.
این بیانیه در برههای حساس ارائه میشود، زیراگرم در قرن بیستویکم با مرگ ۱۰۰ سال پیش یکسان نیست. آندرس سندبرگ، پژوهشگر موسسه آینده بشریت دانشگاه آکسفورد، مینویسد: مرگ غیر قابل برگشت به فناوری وابسته است. برای مدت طولانی، کمبود تنفس و نبض به عنوان نشانههای مرگ در نظر گرفته میشدند تا این که روشهای احیا بهبود یافت. امروزه غرقشدگانی را که دچار هایپوترمی شدید، کمبود اکسیژن و کمبود نبض و تنفس برای چند ساعت هستند، میتوان با برخی مداخلات پزشکی سنگین و تا حدودی شانس و اقبال زنده کرد. اگر روی میز جراح پیوند اعضا باشید، حتی نداشتن قلب هم دیگر عامل مرگ نیست.
گر چه سندبرگ در این مطالعه شرکت نداشته اما او به اصل موضوع اشاره میکند و مینویسد:پزشکی مدرن اساسا نحوه تفکر ما را در مورد مرگ تغییر داده است. ما بهناگهان دریافتهایم که چقدر کم و اندک در مورد این همگانیترین بخش زندگی میدانیم.
نقاط مشترک این تجربیات
به طور کلی میانگین ماجرای تجربه نزدیک به مرگ ابتدا شامل احساس جدایی از بدن و داشتن حس هوشیاری و تشخیص مرگ است. سپس احساس سفر به مقصدی و به دنبال آن تحلیلی معنادار و هدفمند از اعمال، اهداف و افکار فرد نسبت به دیگران در طول زندگیاش روی میدهد. پس از آن و قبل از بازگشت به دنیای واقعی، فرد احساس میکند در جایی است که حس در خانه بودن را به او میدهد.
ممکن است چنین تجربیاتی بسیار متوهمانه به نظر برسد اما میدانیم تجربیات نزدیک به مرگ با توهمات یا تجربیات ناشی از مصرف مواد روانگردان شباهت زیادی ندارد. دکتر سام پرنیا که سالها درباره تجربیات نزدیک به مرگ مطالعه کرده است، توضیح میدهد: آن چه مطالعه علمی مرگ را ممکن کرده این است که سلولهای مغز در عرض چند دقیقه پس از کمبود اکسیژن، هنگامی که قلب متوقف میشود، به طور غیر قابل برگشتی آسیب نمیبینند. در عوض، آنها طی چند ساعت میمیرند. این به دانشمندان اجازه میدهد تا رویدادهای فیزیولوژیکی و ذهنی را که در رابطه با مرگ اتفاق میافتد، به طور عینی مطالعه کنند.
علم مدرن قبلا به ما بینشی در مورد برخی از این تجربهها داده است: مطالعات الکتروانسفالوگرافی، به عنوان مثال، ظهور فعالیت گاما و میخهای الکتریکی (electrical spikes) در رابطه با مرگ را نشان میدهد؛ پدیدهای که معمولا با افزایش آگاهی همراه است. آیا این میتواند علت تشدید آگاهی و تشخیص مرگ در افراد در حال احتضار باشد؟ دکتر پرنیا و همکارانش امیدوارند با پژوهشهای آتی، روزی پاسخ را به طور قطع دریابیم.
وی گفت: مطالعات کمی به بررسی این موضوع پرداختهاند که وقتی ما میمیریم به روشی عینی و علمی چه اتفاقی میافتد. مقاله ما بینشهای جالبی در مورد چگونگی وجود آگاهی در انسان را ارائه میکند و ممکن است راه را برای تحقیقات بیشتر هموار کند.
دکتر سام پرنیا هنگام کار در بخش مراقبتهای ویژه به جمعآوری شواهد بعضی از بیماران از تجربه نزدیک به مرگ هنگام مرگ بالینی پرداخت و سپس خود تحقیقاتی در این زمینه انجام داد و نتیجه تحقیقاتش را در کتابی به نام What Happens When we Die منتشر کرد. این کتاب در سال ۱۳۸۴ با نام وقتی میمیریم چه میشود؟ ترجمه شده است.
حاصل مطالعات گسترده دکتر پرنیا
دکتر سام پرنیا، پزشک بریتانیایی و مدیر تحقیقات مراقبتهای ویژه و احیا در دانشکده پزشکی دانشگاه گروسمن نیویورک و نویسنده اصلی مقالهای در مورد نتایج پژوهش در خصوص تجربههای نزدیک به مرگ است. وی معتقد است که بعد از ایست مغز و مرگ بالینی، آگاهی ادامه مییابد. او و همکارانش با بیش از ۳۵۰۰ مورد مواجه شدهاند که نشان میدهد بعد از مرگ بالینی، آگاهیشان واضح بوده است. برخی از این افراد از ترس مسخرهشدن از سوی دیگران مایل نیستند درباره تجربیات خود صحبت کنند.
دکتر پرنیا در این بیانیه توضیح داد: ایست قلبی یک حمله قلبی نیست. در عوض نشاندهنده مرحله نهایی یک بیماری یا رویدادی است که باعث مرگ فرد میشود. پیدایش روش احیای قلبی ریوی (CPR) به ما نشان داد که مرگ یک حالت مطلق نیست بلکه فرآیندی است که به طور بالقوه میتواند در برخی افراد حتی پس از شروع آن معکوس شود.
پژوهشگران خاطرنشان میکنند شواهد نشان میدهد در واقع نه فرآیندهای فیزیولوژیکی و نه فرآیندهای شناختی به نقطه مرگ ختم نمیشود و با آن که مطالعات علمی تاکنون قادر به اثبات واقعیت تجربههای نزدیک به مرگ نبودهاند، دانشمندان نمیتوانند این تجارب را رد یا تکذیب کنند. این تجربیات که صدها هزار نفر از فرهنگهای مختلف در سراسر جهان ثبت کردهاند به طور مداوم از مضامین و قوسهای روایی یکسان پیروی میکنند و این موضوع بسیار قابل توجهی است.